دانلود رمان نهلان به قلم زهرا ارجمندنیا با لینک مستقیم
رمان نهلان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زهرا ارجمندنیا
تعداد صفحات: 1929
خلاصه رمان: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را میگذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش میکند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها ، به مرور همه چیز تغییر داده و ….تابان زنی است که روزگار پذیرای مسئولیت های سنگینی کرده است ! مسئولیت هایی که به دوش کشیدنشان راحت نیست اما تابان قوی تر و سر سخت تر از این حرفاست !
قسمتی از متن رمان نهلان
دلنگران نشید ،خواهرم شاید معلم اشتباهی کرده. الان می رم سر کلاس مطمئن شم حضور داشته یا نه بهتون زنگ می
زنم. اشتباه؟ آن هم در مدرسه ای همانند مدرسه ی ایمان که به خاطر غیرانتفاعی بودن کم ترین میزان شاگرد را در هر کلاس داشت و معلم به راحتی میتوانست متوجه بودن یا نبودن شاگردانش شود؟ متوجه شد به چیزهایی فکر می کنم که دوباره ادامه داد.
به هر حال بچه ها این روزها ماسک می زنن توی کلاس شاید معلم با کسی اشتباه گرفته ایمان رو… معلمشان حضور و غیاب میکرد و این یعنی اسم شاگردان را صدا می کرد ایمان اگر سر کلاس بود چرا حضورش را اطلاع نداده بود؟ فقط توانستم با صدایی کم جان زمزمه کنم من الان میام سمت مدرسه تماس را که قطع کردم حس کسی را داشتم که دوتکه یخ توی دستانش نگه داشته و تمام بدنم تحت تأثیر این سرما قرار گرفته بود وقتی بلند شدم بیچاره ترین آدم دنیا بودم با این حال توی زندگی خوب یاد گرفته بودم چطور درماندگی هایم را پنهان کنم از مریم خواستم وقت های بعدی ام را کنسل کند و با عذرخواهی از مراجعی که آمده بود، از سالن بیرون زدم رانندگی کردن با احوالی که داشتم کار سختی به نظرم می آمد….
اما انجامش دادم و کم تر از بیست دقیقه ی بعد، مقابل مدرسهی ایمان ماشین را متوقف کردم نگاهم به در مدرسه شبیه نگاهم به دروازه ی بهشت و جهنم بود. نمی دانستم با گذر از آن چه انتظارم را می کشید اما هنوز امیدوارانه فکر میکردم شاید ایمان توی مدرسه باشد. وقتی حیاط کوچک مدرسه را طی کردم و خودم را به سالن و بعد دفتر مدیر رساندم آن تکه های یخ توانسته بودند تمام جانم را با خود شان هم دما کنند. محمدی به محض دیدنم از پشت میزش بلند شد و با دست صندلی های چرم سیاه رنگ دفتر را نشانم داد.
ممکن است این رمان در حال ویراستاری باشد یا به دستور مراجع قضایی یا درخواست نویسنده حذف شده باشد.