دانلود رمان بچه بسیجی به قلم شادی قربانی با لینک مستقیم
رمان بچه بسیجی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: صحنه دار، ممنوعه، آنلاین
نویسنده رمان: شادی قربانی
تعداد صفحات: 596
خلاصه رمان: نازنین، دختری اغواگر و بیپروا بود؛ درست برعکس محمد، پسری مذهبی و بسیجی که حتی در گشت ارشاد کار میکرد. او یک زندگی مشترک داشت، اما سرنوشت، پای نازنین را به داستانش کشید و او تبدیل به همسر دومش شد. با این حال، اشتباهاتشان راه جدایی را به رویشان باز کرد. نازنین و محمد هر دو هنوز عاشق بودند، اما در ذهنشان این تصور اشتباه شکل گرفته بود که دیگری از او متنفر است. سالها بعد، محمد دیگر بسیجی سختگیر گذشته نبود. او به مردی متین، جذاب و رویایی بدل شد. نازنین هم با وجود گذر زمان، هنوز قلبش را به او گره زده بود. دیداری دوباره میانشان، آغازی برای یک کشمکش شیرین استاد و دانشجو، و عشقی سوزان و پرحرارت شد …
قسمتی از متن رمان بچه بسیجی
هر دو خندیدیم جلو محضر نگهداشتم خودم انتخابش کرده بودم خیلی شیک و لوکس بود رضاهم چیزی نگفت وارد محضر شدم که باد خنک صورتمو نوازش کرد پشته سره ما همه اومدن فاطمه دوباره وز وزش شروع شد چرا محضر من پایین شهر بود رضا؟! اونم انقد داغون چرا مال این….. نزاشتم حرفشو ادامه بده برگشتم سمتش و لبخندی زدم
خود کرده را تدبیر نیست جانم
اینو گفتم پوسته لبشو جویید چیزی نگفت رضا نازنین با اون لباسا حسابی خوشگل بود و دلبرتر و لوند تر از هر وقته دیگه ایی بود وقتی به فاطمه اون حرف و زد خیلی سعی کردم جلو خندمو بگیرم خطبه عقد که خونده شد و جواب بله داده شد باخیال راحت قران و بستم برگشتم سمتش بدون هیچ و حالتی نگاهم کرد که خم شدم و پیشونیشو بوسیدم همه دست زدن طولانی خیره شد تو چشمام چرانمیتونستم ازش بگذرم همه از اتاق عقد رفتن بیرون طره ایی…
از موهای فرشدشو دادم کنار…خوشگل شدی…دستمو پس زد خوشگل بودم دیگم بمن دست نزن دفعه ی اول و اخرت باشه فهمیدی؟!…زل زدم تو چشماش…یادت که نرفته خانم؟!
چشماشو ریز کرد…چیو…از امروز وظیفت تمکین شوهرته جانم؟! شروع کرد به خندیدن مثل دیوونه ها…چته…وای خیلی خنده دار بود…لیمو کشید..چقد نمکی شدی امروز تو
دستشو گرفتم….
دانلود رایگان رمان بچه بسیجی اثر شادی قربانی
دانلود رمان بچه بسیجی 11.76 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت