دانلود رمان حوالی این شهر به قلم سمیرا ایرتوند با لینک مستقیم
رمان حوالی این شهر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: سمیرا ایرتوند
تعداد صفحات: 1185
خلاصه رمان: صدای داد و فریاد مرد ستونهای خانه را میلرزاند، زن ترسیده کنارش رفت: عزیزم آروم. یه هفتهست ازش خبری نیست. شاید براش اتفاقی افتاده! نمیبینی تو نامه چی نوشته؟ آب دهانش را قورت داد، میدانست! متن نامه را از بر بود… دخترش رفته بود تا عاشقی کند و وای به روزشان اگر این عشق خطا میرفت!
قسمتی از متن رمان حوالی این شهر
شيرين صندلی ای از رضا گرفت و کنار من نشست، موقع آمدن متوجه ی چشمکش به رضا شدم و همین باعث لبخندم شد. نگاه بقیه برخلاف تصورم امروز آزار دهنده نبود و با آسودگی به کارم ادامه دادم. در حال حک کلمات روی چوب داخل دستم بودم و شیرین بی صدا نشسته بود یک لحظه یادم افتاد گفته دیشب خواستگار دارد، پس بلافاصله پرسیدم
جریان خواستگاری دیشب چی بود؟
همسایه مون اومده بودن ردش کردم مردک و….. معلوم بود تمایلی به توضیح ندارد و من هم نپرسیدم… کمی که گذشت سرش را جلوتر آورد و آرام زیر گوشم گفت: میگم حسام و میترا چطور انقدر بی خیال همن؟ آدم شک میکنه بینشون چیزیه؟ انقدر این میترا موزماره و اون حسام بی شرف جای تو باشم اساسی حالشو میگیرم. همین که محل نمیدم بسشه
باید اون رو بسوزونی که بیفته به جلز ولز خوردن جهنم بابا خلایق هر چه لایق…
اصلا نمیتونم مثل تو باشم… این وقتا گفتم دشمن دشمنم دوست منه بهنام و مامان باباش دشمنای حسام و خاله تن.
چه فسفری میسوزونی تو دختر برو تو کار تولید نخ بعد هم مخ مامانشو بزن. خندید و من تشر زدم فیلم ترکی زیاد میبینی؟ نه ولی تا دلت بخواد هندی میبینم اوف قسمت بزن بزناش فقط دوتا نقش اصلی سر دختره بزن بزن میکنن… فکر کن حسام و بهنام برات بجنگن. پوزخندی زدم کاش حسام دلمو نمی شکست، جنگیدن پیشکش حق گفتی رفیق.
دانلود رایگان رمان حوالی این شهر اثر سمیرا ایرتوند
دانلود رمان حوالی این شهر 4.44 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت