دانلود رمان هوژین به قلم مرجان مرندی با لینک مستقیم
رمان هوژین نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: مرجان مرندی
تعداد صفحات: 1454
خلاصه رمان: از تاکسی که پیاده شد هجوم هوای سرد دی ماه پوست صورتش را به گزگز انداخت. شال گردن بافت عزیز جون را تا روی بینی اش بالا کشید و به سمت قنادی آن سوی خیابان رفت. داخل قنادی هوا گرم بود و خبری از سوز سرمای بیرون نبود. به سمت صندوق رفت و فیشش را بیرون آورد و گفت: دیروز کیک سفارش داده بودم. لحظه ای بعد وقتی کیک خامه ای سفید رنگی که رویش طرح گوشی پزشکی جا خوش کرده بود، مقابلش قرار گرفت…
قسمتی از متن رمان هوژین
مادر !جون تو که این گلای رنگ و وارنگ رو برای من پیرزن نیاوردی پس تعارف رو بذار کنار و بده به دست صاحبش…
همه خندیدند و علیرضا با خجالت لبخند زد عزیز که گفت:
بفرمایید داخل مستانه تازه جرات کرد به در بسته ی حیاط نگاه کند. کسی نبود نیامده بود و با درک این حقیقت، گردان میان سینه اش طبل ها را روی زمین رها کردند و در سکوت روی زمین ولو شدند. نفس عمیقی کشید و به دنبال عزیز وارد خانه شد.
کمی بعد همگی داخل نشیمن بزرگ خانه ی عزیز و روی مبل هایی که عزیز فقط در مواقع خاص پارچه های رویشان را کنار میزد نشسته بودند و احوال پرسی های نا تمام داخل بالکن را ادامه دادند. می مستانه حالا که او نبود با آرامش بیشتری روی مبل نشسته بود و به خانوادهی حاج رضا نگاه می کرد. نگاهش به نرگس بود که کنار عالیه خانم نشسته بود و چادرش را کنار گذاشته و مانتوی کرم رنگ کار شده ای را با روسری ساتن شیری رنگش ست کرده و آرایش محو و ملایمی هم روی صورت سبزه و با نمکش نشانده بود.
مبل کنارش احمدرضا بود که نسبت به پنج سال پیش کمی از موهایش ریخته و عقب نشینی کرده بود. فکر کرد به هم می آیند. بعد بی اختیار ذهنش به سمت او کشیده شد سلیقه ی او چه طور بود؟ حتما انتخاب او هم دختری شبیه به نرگس بود همین قدر سنگین و متین و سر به زیرا با صدای حاج رضا از افکار زهر آلودش بیرون آمد خب مستانه !جان شما چه خب؟! چه کارا می کنی دخترم؟! مستانه با لبخند سرش را بلند کرد و به حاج رضا نگاه کرد حسش به آدم های داخل نشیمن اگر او نبود همین قدر شیرین و آرام بود آدم های این خانواده را دوست داشت.
ممکن است این رمان در حال ویراستاری باشد یا به دستور مراجع قضایی یا درخواست نویسنده حذف شده باشد.
