دانلود رمان پنجره فولاد به قلم هانی زند با لینک مستقیم
دانلود رمان پنجره فولاد نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: هانی زند
تعداد صفحات: 2285
خلاصه رمان: زن منو با اجازهٔ کدوم بیغیرتی بردید دکتر زنان حاجبابا تسبیح دانهدرشتش را در دستش میگرداند و دستی به ریش بلندش میکشد. تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچیندار نیست! عمران صدایش را بالاتر میبرد. رگهای ورم کردهٔ گردنش خبر از فوران آتشفشان میدهند. مامور کلانتری «لاالهالاالله» زیرلبی گفت
قسمتی از متن رمان پنجره فولاد
کلید را که به در انداخت هنوز سنگین نفس می کشید . دلش از اضطراب مچاله شده بود . در را که بست با قدم هایی بلند خودش را به آشپزخانه رساند و لیوان آبی پر کرد و سرکشید هنوز تشنه بود … تمام جانش شعله ور شده و میسوخت … ده لیوان دوم راکه پر می کرد صدای چرخیدن کلید در قفل ، درجا خشکش کرد . تیکه کنایه های عمران از خودش زودتر می رسید … نیش کلامش تمامی نداشت … مثل عطش بی انتهایی که به جان خودش نشسته بود و هیچوقت تمام نمیشد .
استقبال شوهرت نمی آی ؟ … چه جور زنی هستی تو … اون دنیا چوب میکنن به آستینت ها ! از عمد می گفت … عمران را خوب میشناخت … کبریت به انبار باروت افتاده بود … تا همه جا را به آتش نمی کشید آرام نمیشد. بيا دختر حاجی! لیوان لعنتی از دستش جدا شد و با ضرب روی سرامیک های کف آشپزخانه افتاد . ياالله ! حجابت کامله انشاءالله حاج خانم ؟ شوهرت داره می آد توا جمع وجور کردی خودتو ؟ یه وقت طرۂ گیسویی نبینم ازت به گناه بیفتم ثریا خانم ! نکنه … ادامه اش را نشنید …
لحن پر از تمسخر عمران در صدای شکستن لیوان گم شده بود لبش را به دندان کشید و روی زمین نشست و دست به شکسته های لیوان انداخت در دلش همزمان تعداد قدم های عمران تا آشپزخانه را میشمرد . چه گندی زدی دست و پا چلفتی ؟ دیگر از آن لحن کشدار و پره طعنه خبری نبود … ماه از پشت ابر بیرون می افتاد … از دستم … از دستم افتاد … الآن …افتاد … الان … جمعش میکنم … عمران پوزخند صداداری زد و قدم درون آشپزخانه گذاشت .
دانلود رایگان رمان پنجره فولاد اثر هانی زند
دانلود رمان پنجره فولاد 6.51 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت