ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان قسم به سیاهی چشمانت از فاطمه‌ بابا احمدی با لینک مستقیم

رمان قسم به سیاهی چشمانت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی، رازآلود

نویسنده رمان: فاطمه‌ بابا احمدی

تعداد صفحات: 1706

خلاصه رمان: پسرعمویم بود… خدای من بر زمین بود. او که با همهٔ نامشروع بودنم مرا در آغوش کشید و بزرگ کرد و برخلاف پدر و مادرم، رهایم نکرد. سپر بلاغی شد در برابر زن بابا و فرزندانش و پناهگاهی امن برای من. جای خالی همهٔ نگرفته‌های زندگی‌ام را او پُر کرد. اما همین ناجی، روزی کاری کرد که جانم را زخمی‌ترین زخم‌ها کند. مگر می‌شود دختری، عاشق شاهزادهٔ قصه‌هایش نشود؟ من عاشق بودم، اما او چون چشمانش به رفیق دیرینم افتاد، دل باخت و مرا واگذاشت. جان و تنم را مُثله کرد. حتی به پای دروغ‌های آن زن، مرا که روزی عزیز کرده بود، کوفت و کانون خانواده را رها کرد و از عمارت رفت. اما رفیق نارفیق، به او نیز خیانت کرد و او چشید تمام آن تلخی شکست و اندوهی را که من چشیده بودم… و حالا، پس از چهار سال، بازگشته تا …

قسمتی از متن رمان قسم به سیاهی چشمانت

وایسادم وسط آوار زندگیم بعد از زلزله‌ای که آرش خان به جونم انداخت. با آرامشی عجیب… انگار فقط یه قدم تا طوفان فاصله دارم! به زندگیم که نگاه می‌کنم، به حال و روزم، به الان که جلوی خونه‌ای وایستادم که نمی‌دونم پشت درش چی انتظارمو می‌کشه … متوجه می‌شم که واقعاً بریدم! نمی‌دونم قراره غرورم له بشه یا قلبم تیکه تیکه، فقط می‌دونم که حس خوبی ندارم. اون اطمینانی که توی خونه داشتم، حالا نیست شده خشم مثل طاعون کل وجودمو گرفته انگار لبه‌ی یه پرتگاهم نه جرأت پریدن دارم، نه توان عقب رفتن… اگه االان در این ماشین رو باز کنم و برم بیرون، چی می‌شه؟ دستشو بگیرم و بگم بیا… بیا نشونت بدم که زن فرهاد خیانتکار نیست اون زن منه… زنی که به‌خاطرش از همه چیز گذشتم… اگه بگم از اومدنم پشیمون

شدم دروغ نگفتم. پشیمون از شکستن دل مادرم پشت تلفن… از خشم توی نگاه پدرم… از بریدن از همه‌ی آدمای دوست داشتنی زندگیم… از همه‌ش… الان که اینجام، نمی‌دونم خدا رو صدا بزنم یا بنده‌شو. کاش یکی بیاد و از این کابوس بیدارم کنه. –نمی‌خوای پیاده شی؟! صداش منو از افکارم می‌کشه بیرون، سرم رو به سمتش برمی‌گردونم انگار یه لحظه یادم رفته بود که کجام… یادم رفته بود که چقدر می‌ترسم… ترسی که تو قاموس فرهاد هیچوقت جا نداشت… با تردید نگاهم می‌کنه و شماره‌ای رو می‌گیره. _چنگیز! بپرید داخل و در ویلا رو باز کنید. تلفن رو که قطع می‌کنه، نگاهش برمی‌گرده سمت من. _پسر، نمی‌خوای بگی که این ویلا واسه اون دوست‌های گدا گشنه‌تر از خودشه، هوووم؟! کاش فقط سکوت کنه… کاش بدونه

من اینقدر که فکر می‌کنه، قوی نیستم برای روبه رو شدن با حرف‌هاش کاش منو بیشتر از این به لبه‌ی پرتگاه هل نده. بی هیچ حرفی پیاده می‌شم بدون اینکه حتی یه نگاه بندازم بهش، قدم برمی‌دارم سمت اون درِ بزرگ آبی رنگ. _سلام آقا! دست راست آرش خان جلوم ظاهر می‌شه. مردی که بدون اجازه آرش خان آب هم نمی‌خوره چقدر شکسته شده… چقدر پیرتر از قبل شده. _چنگیز، کی داخله؟! نگاهش پر از دلسوزیه، پر از ترحم. نگاهی که تو صورت همیشه سرد و اخموی این مرد بی‌سابقه‌ست نگاهشو می‌ندازه پایین، ازم فرار می‌کنه. سکوتش، شرمندگی نگاهش داره وادارم می‌کنه که خودم برم و ببینم اون تو چه خبره… کاش این آدمای دور و ورم یه لحظه دست از سنگدل بودن بردارن… کاش بدونن چقدر دارم له می‌شم! …

رمان قسم به سیاهی چشمانت
نویسنده : فاطمه‌ بابا احمدی
ژانر : عاشقانه، هیجانی، رازآلود
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 1706

دانلود رایگان رمان قسم به سیاهی چشمانت اثر فاطمه‌ بابا احمدی

دانلود رمان قسم به سیاهی چشمانت 15.99 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

نظرات بسته شده اند