دانلود رمان قو از کیمیا با لینک مستقیم
رمان قو نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: کیمیا
تعداد صفحات: 309
خلاصه رمان:
دانیال کتش را از تن بیرون کشید و روی بدنه نیمه برهنهی دخترک انداخت داخل ماشین را نگاه انداخت چیزی پیدا نکرد جز کیف دختر، کیف را باز کرد داخلش وسایل شخصی بود که به کارش نمیآمد ولی سوهان ناخن و مداد چشمی توجهاش را جلب کرد. هردو را برداشت بعد به آرامی کمربند بارانی دختر را هم بیرون کشید مداد و سوهان ناخن را کنار انگشتان دختر گذاشت و تا جایی که میشد سعی کرد کاری کند که حرکت نکنند. چند دقیقهی بعد مدیر مجتمع که لابی من بهش اطلاع داده بود هم آمد و بعد صدای آمبولانس که در پارکینگ را برایش باز کرده بودند و بعد پلیس …
قسمتی از متن رمان قو
سرایدار برایشان قهوه آورد و بعد که بیرون رفت آقای گنجی شروع به صحبت کرد. -حقیقتش دکتر شما صاحب تقریبا یک سوم آپارتمانهای این ساختمون هستید و همینطور هم صاحب خونهی خانم فخری تبار. دانیال کلا یادش نبود که واحد این دختر هم جزو آپارتمانهای اوست، درواقع این چیزها مربوط میشد به کار وکیل نه خودش، اما به روی خودش نیاورد. -خب؟ -الان از جریان پیش اومده برای این خانم یک ماه و نیم میگذره، و این خانم دوبار اقدام به خودکشی کرده. دانیال حرفی نزد آقای گنجی که دید چیزی نمیگوید ادامه داد. -همسایهها همون موقع که شنیدن توی بیمارستان خواسته خودش رو بکشه میخواستن که این خانم از اینجا بره اما من با بهانهی شوک عصبی قانعشون کردم. باز هم منتظر شد ولی دانیال حرفی نزد
و همچنان نگاهش میکرد. -اگر اینبار هم متوجه بشن دیگه نمیتونم جلوی اعتراضشون رو بگیرم. دانیال کمی به جلو خم شد و فنجان قهوه را روی میز گذاشت و مجدد تکیه داد اینبار نگاهش ابهت مردی را داشت که قدرت در دستانش است. -حال این خانم به کسی ربطی نداره، این خانم قصد صدمه زدن به کسی رو نداره داره به خودش صدمه میزنه که اینم برای کسی مشکل ایجاد نمیکنه خانوادش باید نگرانش باشن. گنجی انگار میخواهد رازی را برمال کند صدایش را پایین آورد کمی به جلو خم شد و گفت. -مسئله همینه که انگار برای خانوادش مهم نیست، من اونجا بودم که پرستارش زنگ زد به خانوادش، پدرش فقط گفت زنده ست، پرستار که تایید کرد گفت من بهت پول میدم مراقبش باشی و من دردسر نداشته باشم نه اینکه حواست
همه جا باشه جز به اون دختر، انگار اصلا براشون مهم نبود. -وشما به این نتیجه رسیدید که بخاطر اینکه برای پدرش مهم نبود باید از اینجا بره؟ لحنش کم کم داشت عصبی میشد، گنجی کمی دست و پایش را گم کرد. -نه البته که نه ولی خب همسایهها… دانیال اجازه نداد حرفش را تمام کند با جدیت ذاتیاش گفت. -این خانم مستاجر منه تا وقتی هم که قرارداد داره همینجا میمونه شما هم اگر میخواید با همسایهها درگیر نشید بهتره به کسی چیزی نگید، تمام. و از جا بلند شد. -آقای دکتر اینجوری که نمیشه، وقتی بقیه ناراضی باشن… -این آپارتمان مال منه و من تصمیم میگیرم به کی اجارش بدم، خدانگهدار. و بدون اینکه منتظر جواب گنجی باشد از دفتر ساختمان بیرون رفت. -مرتیکهی نچسب. و بطری آب را از روی میز برداشت …
دانلود رایگان رمان قو اثر کیمیا
دانلود رمان قو 3.58 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت
