ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان غروب داماهی از عطیه حشمدار با لینک مستقیم

رمان غروب داماهی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، بزرگسال

نویسنده رمان: عطیه حشمدار

تعداد صفحات: 1422

خلاصه رمان: دختری که توی مدت کوتاهی، همه‌ چیزش فرو می‌ریزه. حادثه‌ای ناگوار، ذهنش رو پر از ابهام و ترس می‌کنه. هیچ‌وقت نفهمید اون شب چه کسی باعث اون درد شد. از طرفی، صمیمی‌ترین دوستش خودش رو از بین می‌بره، و اون می‌مونه با سکوت و اجبار. برای حفظ آبروی خانواده، با پسر ناپدریش ازدواج می‌کنه، غافل از این‌که حقیقت پشت پرده، درست کنارشه …

قسمتی از متن رمان غروب داماهی

چند وقتی بود که می‌دیدم شعرهای عاشقانه زیر لب زمزمه می‌کند کتاب فروغ از دستش نمی‌افتد و توی چشمانش برق خاصی هست. این اصلاً بد نبود که در سن و سال ما دل ببندیم عاشق شویم عاشقی کنیم شکست بخوریم و دوباره سرپا شویم. اما اصلا دلم نمی‌خواست بشرا اولین تجربه‌ی عاشقی را با آدمی مثل اروند تجربه کند. اروند آخرین آدم روی کره زمین بود که برای بشرا رفیق بی‌شیله پیله و ساده‌ی خودم، مناسب می‌دیدم. چاقوی توی دستم را روی پیازها رها کردم. دست‌هایم را جلو بردم و مچ هر دو دستش را گرفتم و کمی به سمت خودم کشیدم گره‌ای به پیشانی‌ام انداختم و با صدای آرام اما قاطع گفتم: بشرا جون هر کسی که دوست داری بیخیال این اروند شو. شما تحت هیچ شرایطی به درد هم نمی‌خورید. این آدم رفیق بازه

هزارتا دوست دختر رنگ و وارنگ داره که توی رفاقت باهاشون تا ته ته ماجرا میره. ایشاالله که می‌دونی ته ماجرا کجاست یا بیشتر توضیح بدم بهت؟ بشرا همانطور با تعجب به من زل زده بود. -وااای دلی چرا انقدر شلوغش می‌کنی؟ تو رو خدا کتمان نکن که به شعور و هوشم توهین میشه. تلاش می‌کرد دستانش را از بین دست‌هایم بیرون بکشد. -بابا چته تو؟ من که چیزی نگفتم واسه چی داری انقدر موضوع رو گنده می‌کنی؟ دستش را محکم تر گرفتم. -تو چیزی نگفتی ولی من فهمیدم. کنار خودم قد کشیدی بشرا. عين كف دست می‌شناسمت. تمام سعی‌اش بر این بود که با خندیدن جو بینمان را تغییر دهد. -بابا به جون دلی اصلا چیزی نیست که تو فاز برداشتی فقط… فقط یه نیمچه کراشی زدم روش کراش زدن که جرم نیست؟ بعدشم خودت

منو می‌شناسی می‌دونی که اهل این جور روابط نیستم. بشرا قابلیت این را داشت که در عصبانی کردن من مقام اول را کسب کند. -تو غلط می‌کنی رو این آدم کراش می‌زنی چون می‌دونم برای خودت یه سری چهارچوب داری انقدر حرص می‌خورم. اصلا می‌دونی اون روز حاجی سر چی داشت باهاش دعوا می‌کرد؟ برای لحظه‌ای جدی شد: چی؟ -حاجی داشت پای تلفن می‌گفت یه دختره با سر و وضع ناجور رفته وسط حجره، شروع کرده به  اراجیف بافتن که من و اروند… صدای باز شدن در آشپزخانه و بعد ورود مامان با سینی چای حرفم را نیمه تمام گذاشت. چشم‌های بشرا بیش از این توانایی گرد شدن نداشت. نگاهم را از چشمان متعجبش گرفتم و به پشت سرش دقیقاً جایی که ثمن داشت به ما نزدیک می‌شد، دوختم.  و با حرکت چشم و ابرو …

رمان غروب داماهی
نویسنده : عطیه حشمدار
ژانر : عاشقانه، بزرگسال
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 1422

دانلود رایگان رمان غروب داماهی اثر عطیه حشمدار

دانلود رمان غروب داماهی 160.99 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

نظرات بسته شده اند