دانلود رمان دوازده ثانیه از صاحبه پور رمضانعلی با لینک مستقیم
رمان دوازده ثانیه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
نویسنده رمان: صاحبه پور رمضانعلی
تعداد صفحات: 1076
خلاصه رمان: اون شب که پدر و عموی طیّان تصمیم گرفتن غنچه، دختر عموش، رو برای ازدواج بهش پیشنهاد بدن، هیچکس فکرش رو نمیکرد چند ساعت بعد، زمین زیر پای بم بلرزه. طیّان که از ناراحتی رفته بود پشتبوم تا تنها باشه، همون باعث نجاتش شد. وقتی همه چیز تموم شد، تصمیم گرفت بم رو ترک نکنه. موند تا کمک کنه، تا شاید یه نفس دیگه پیدا بشه. اونجا بود که با مریم آشنا شد — زنی که خودش هم تازه همهچیزش رو از دست داده بود. میون خاک و درد، عاشقش شد… اما مریم هم رفت. الان، بعد از پونزده سال، طیّان توی آمریکاست — با دلی که هنوز خاک بم توشه …
قسمتی از متن رمان دوازده ثانیه
زلزلهای که فقط دوازده ثانیه طول کشید شهر را زیر آوار خانهها دفن کرد. چیزی از بم نمانده است. انگار در شهر مادریام غریبم! قسمتی که شوم رقم میخورد، من را در روزهای اول زمستان به پشت بام میکشاند تا بمانم و عزای تمام خانوادهام بر دوشم سنگینی کند. خانوادهای که نمیدانم کدامشان زندهاند، حتی نمیدانم چند نفر آن شب در خانه ما ماندند. لحظهای از آوار خانهای که امدادگران در آن مشغول تفتیش هستند جدا نمیشوم تا این که یک نفر میگوید شاید در بیمارستان بیرون از شهر بتوانم یک آشنا ببینم یا کسی بیشتر از من مطلع باشد. چون زخمیهایی که حالشان خیلی بد است را به بیرون از بم منتقل میکنند. با ماشین امدادی که از شهر خارج میشود به بیمارستان میروم. عجیب آرامم. آرامشی که از یاس سرچشمه میگیرد.
شاید چون میدانم بدتر از این بیخبری در انتظارم است. این که من تنها زنده روی زمین باشم که از خانوادهام ماندهام. بیمارستان آن قدر شلوغ است که بعید میدانم بشود کسی را به راحتی پیدا کرد؛ گفتن اسمم هم که مضحک است وقتی فوج فوج مریض بی نام و نشان میآورند. در راهرو قدم میزنم و از کنار هر دری که رد میشوم به امید دیدن یک آشنا درونش سرک میکشم. بالآخره میبینم. برای من تشخیص دادن عمویی که عین پدرم است حتی از پشت سر و با لباسی که قاطی خاک و خون است سخت نیست. به دیوار تکیه داده و سرش مخالف من است. سمتش پا تند میکنم و دستم را روی شانهاش میگذارم. برمیگردد. سرش زخمی است اما جای شکر دارد که حداقل سالم میبینمش. آغوشش را باز میکند و من بی درنگ پذیرایش میشوم.
-دیدی چی به سرمون اومد عمو؟! خاک تو سرم شد طيان يتيم شديم عمو… دلم نمیخواهد سر از روی سینهاش بردارم و بپرسم یتیم برای چه عمو؟! تو که خیلی وقت است آقاجان را نداری! نمیخواهم به این فکر کنم که بابا برایش عین پدر است، اما این جمع بستن فعل آخر حرفش میگوید دلت هم که نخواهد باید فکر کنی، این اولینش نیست، آخرین هم نخواهد بود، دیگر مجال فکر کردن پیدا نمیکنم، چون فریاد میزند. -آخ داداش بی پدرم کردی! حاجی من چی کنم با يتيمت؟! حس در بدنم نمیماند و در آغوش عمو سر میخورم و نزدیک است روی زمین بیفتم. عمو سعی دارد نگهم دارد که پرستاری از اتاق رو به رویی بیرون میآید و با فریاد دکتر را فرا میخواند. روی تنها صندلی خالی راهرو مینشاندم. روی صورتم خم میشود و …
دانلود رایگان رمان دوازده ثانیه اثر صاحبه پور رمضانعلی
دانلود رمان دوازده ثانیه 144.52 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت
