ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان مثل کوه از سارگل حسینی با لینک مستقیم

رمان مثل کوه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی

نویسنده رمان: سارگل حسینی

تعداد صفحات: 771

خلاصه رمان: چند لات بی سر و پا بودند. نزدیکشان که می‌شود صدایش را بلند می‌کند: گمشین ببینم! یکی از جوان‌ها که انگار سرش بیشتر از بقیه باد دارد جلو می‌آید و با وجود حریف قَدرش لات مآب می‌گوید: فضولیش به شما نیومده. نامدار دستی رو بازوی پسر می‌گذارد و با نصف زورش پسرک بیچاره پخش زمین می‌شود. دختر با هق هق و ترس به نامدار نگاه می‌کند تا نجاتش دهد. دو پسر دیگر که انگار ترسوتر از آن بودند که جلو بیآید، دوستشان را بلند کرده و هر سه از دید محو می‌شوند …

قسمتی از متن رمان مثل کوه

اعضای خانواده چنان با تعجب نگاهش می‌کردند. انگار آدم فضایی دیده‌اند. مقابل دو زن نشسته بود و دو بچه که هیچ کدام نمی‌دانستند چه واکنشی به این دختر نشان دهند. بردیا پسر بچه‌ای حدود شش هفت ساله کنار گوش مادرش مثلا آرام می‌گوید: مامان نکنه عمو نامدار بالاخره زن گرفته اینم زنشه؟ مادرش مهتاب نیشگون محکمی از بازوی بچه می‌گیرد و چشم غره‌ای سمتش می‌رود که بچه خفه خون می‌گیرد. فریبا خانم زودتر از بقیه اوضاع را تحت کنترل می‌گیرد و با همان مهربانی و آرامش ذاتی‌اش می‌گويد: خوش اومدی دختر قشنگم. نامدار جان گفت چند روزی مهمون مایی غریبگی نکن راحت باش! مهسا که به خودی خود راحت بود نیشش شل می‌شود: مرسی فریبا جون اسمتون همین بود دیگه؟ فریبا خانم

سر تکان می‌دهد: اسم قشنگ شما چیه؟ لب باز می‌کند: مه.. من نفس! از دروغ گویی خودش حالش به هم می‌خورد اما برای برنگشتن به خانه‌اش مجبور بود. خوب می‌دانست پدرش چه نفوذی در گرگان دارد کافی بود به گوشش برسد دختری به نام مهسا در خانه‌ی فلان کس زندگی می‌کند، کارش تمام بود. فریبا خانم به زن جوان کنارش که از اولی که آمده بود با کنجکاوی قد و بالایش را رصد می‌کرد اشاره می‌کند: ایشونم مهتاب عروسم! مهسا متعجب می‌گوید: عروس دارید؟ من فکر کردم نهایتا یکی از این بچه‌ها بچه‌تون باشه ماشاالله اصلا بهتون نمیاد. ته دل فریبا خانم قند آب می‌شود از این تعریف و با لبخند جواب می‌دهد: من یه دختر هم سن شما دارم. نامدار و نوید و آذر بچه‌های همسرم هستن از خانوم خدابیامرز اولشون.

چهره‌ی مهسا گرفته می‌شود. اصلا ذهنیتی خوبی از همسر دوم و نامادری نداشت برای همین به سختی لبخند می‌زند. مهتاب که تا آن موقع به سختی جلوی زبانش را گرفته بود می‌پرسد: خوب نفس جون… تعریف کن ببینم چی شد برادر شوهر من تصمیم گرفته پای یه دختر و به خونه باز کنه! مهسا که از قبل دروغ آماده‌ای که نامدار یادش داده بود را در حافظه داشت بدون دستپاچه شدن جواب می‌دهد: من دختر یکی از شرکای آقا نامدار هستم. پدرم برای مسافرت خارج کشور رفتن پدرم هم چون خیلی به نامدار خان اعتماد داشتن خواستن تا زمان برگشتشون من رو به ایشون بسپارن! مهتاب آهانی می‌گوید: مادرتون هم باهاشون رفتن؟ اینجایش را برنامه ریزی نکرده بود با این وجود خودش را نمی‌بازد و این بار راستش را می‌گوید …

رمان مثل کوه
نویسنده : سارگل حسینی 
ژانر : عاشقانه، هیجانی
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 771

دانلود رایگان رمان مثل کوه اثر سارگل حسینی 

دانلود رمان مثل کوه 1.94 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

نظرات بسته شده اند