دانلود رمان نقش نگار از الناز پاکپور با لینک مستقیم
رمان نقش نگار نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، هیجانی
نویسنده رمان: الناز پاکپور
تعداد صفحات: 1009
خلاصه رمان: زندگی نگار در کنار مادر و خواهرش آرام اما محدود جریان دارد. تصمیم او برای تغییر، نقطهی عطفی در سرنوشتش میشود؛ وقتی برای کار وارد شرکتی تازه میشود. آنجا نگار میآموزد که باید در برابر باورهای نادرست خانواده بایستد، برای رویاهایش بجنگد و قدرت واقعی خودش را بشناسد. این قصه، روایت دختری است که با شجاعت، دنیای درونیاش را کشف میکند …
قسمتی از متن رمان نقش نگار
با بفرمائیدش در را باز کردم و وارد شدم… سرش را بلند نکرد با خودکارش روی برگه جلویش خطی کشید: بشین… مانتویم را مرتب کردم و نشستم: تموم کردم مهندس و براتون ایمیل کردم.. _کار خوبی کردی… میدونی که اینجا کارمندا تو شرکت غذا میخورن… _بله مهندس بختیاری فرمودن. خودکارش را رها کرد و لبخندی زد: باهاش راحتی؟؟ _میشه ازتون خواهشی بکنم؟؟ با دست اشاره کرد که ادامه بدم… _من هم مثل بقیه کارمندها.. اتاقی برام در نظر گرفته شده و من اونجام.. منظورم اینه که.. با دست اشاره کرد تا ادامه ندم.. دستهایش را درهم قالب کرد و روی میز کمی خم شد: میخوای یادم بره که سفارش شده مهندس راد منش هستی؟ لبه مقنعهام را کمی پایین کشیدم و پنجه پاهایم نا خود آگاه در کفشم جمع شد:
ب..بله.. _تو جوون ترین عضو شرکتی.. تنها خانوم مجرد مایی اگر آشنای مهندس هم نبودی من حواسم بود تو چه اتاقی بذارمت یا برای اینکه کار یادت بدن دست کی بسپارمت.. من همه چیز رو میتونم تحمل کنم.. بی نظمی رو یکم.. بی حواسی رو یه خورده بیشتر.. اما بی اخلاقی رو هرگز… _من.. خیالتون… _من یاد گرفتم همیشه خیالم از همه جا راحت نباشه… انقدر قیافهاش جدی بود که کمی دست و پایم را جمع کردم… _اینا رو نگفتم بترسی یا بخوای از خودت در مقابلم دفاع کنی.. مهندس بهروز اومده.. پسر خیلی خوبیه.. بهش اطمینان دارم.. کارش رو خیلی خوب بلده.. صبوره و با شخصیت… الان باهاش تماس میگیرم تا بیاد با هم آشناتون کنم.. _یکم این جوری زشت نیست.. انگار ایشون دارن میان به پای من؟؟ من میخوام کار یاد بگیرم…
خودم برم بهتر نیست؟؟ تلفن را برداشت: تعارف هم جز چیزهای دیگهای که خیلی نمیتونم تحمل کنم… آدم عجیبی بود این مهندس چشم سبز… نمیشد جملهها و یا حرکاتش را پیش بینی کرد.. تقهای به در خورد و در باز شد. به زور خودم را جمع و جور کردم تا تعجبم خیلی عیان نشود.. در ذهن من ماهان بهروز مردی باالای چهل سال و شبیه به مهندس بختیاری بود.. نه پسر جوان.. سبزه رو و جدی و خوش تیپی که از در وارد شد. _این هم از مهندس بهروز ما… با سر سلامی کرد… شاید فهمیده بود که هول کردم.. انقدر جا خورده بودم و انقدر با تصوراتم فاصله داشت که کمی طول کشید تا به خودم مسلط بشوم. _سلام مهندس… جواب سلامم را کوتاه و جدی داد و با حقیقی دست داد… _خسته شدی؟ روی مبل رو به رویم نشست …
دانلود رایگان رمان نقش نگار اثر الناز پاکپور
دانلود رمان نقش نگار 6 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت