ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان خاموشی از مریم پیروند با لینک مستقیم

رمان خاموشی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه

نویسنده رمان: مریم پیروند

تعداد صفحات: 1252

خلاصه رمان: امیرحافظ پسری است که برخلاف میلش مجبور می‌شود با زن‌داداش بیوه‌اش ازدواج کند، در حالی‌که قلبش جای دیگری گیر کرده است. او مدت‌ها با سلما رابطه‌ای پنهانی داشته و درست زمانی که این ازدواج ناخواسته سر می‌گیرد، متوجه می‌شود سلما باردار است. امیرحافظ که در میان تعهد و عشقش گیر افتاده، مانع می‌شود سلما کودکشان را از بین ببرد و همین آغاز بحرانی بزرگ در زندگی اوست …

قسمتی از متن رمان خاموشی

همه با هم رفتیم به خونه‌ی حاج رحمان… تا ما رسیدیم امیرحافظ و ماهان هم اومدن… با دیدنش اخم غلیظی به امیرحافظ کردم و رومُ ازش گرفتم. “اینو چرا برداشته با خودش آورده؟ با همه احوالپرسی کردیم، انقدر از ماهان خجالت می‌کشیدم که دلم می‌خواست زمین دهن باز کنه و منو ببلعه، اگه چاره‌ای داشتم به هیچ وجه به این مهمونی نمیومدم، چادرم رو خیلی زود به چوب لباسی آویزون کردم و سریع برگشتم و روی مبل کنار مامان نشستم تا امیرحافظ از این موقعیت بهره نبره و منو تنها گیر بیاره. ِکز کرده نشسته بودم و سرم متمایل به زیر برد ولی گهگاهی به امیرحافظ نگاه می‌کردم که همچنان خیره و بدون هیچ ابایی نگاهم می‌کرد… چشمکی زد و سرش رو تکون داد… دست‌هام رو نامحسوس و آهسته کمی از هم فاصله دادم…

گوشیش رو از جیبش درآورد و شروع به تایپ کرد… طولی نکشید که هشدار پیامم بین صداهای بقیه طنین انداخت. مامان نیم نگاهی بهم کرد ولی دوباره برگشت و به ادامه‌ی صحبتش با نرگس خانوم (مادر امیرحافظ) پرداخت. “قربون چشمات برم چرا انقدر رنگ و روت پریده‌ست، به یه بهونه‌ای پاشو یه دقیقه بیا تو اتاقم کارت دارم ” براش نوشتم: “نمیشه، بشین ببینیم اول جریان چیه، فعلا که از دلشوره دارم می‌میرم” دوباره برام زد: “نگران نباش عزیزم، نمی‌ذارم اونچه که بابام می‌خواد بشه، زن و زندگیه من تویی، بمیرمم ازت دست نمی‌کشم” دیگه جوابشو ندادم و گوشیم رو توی کیفم گذاشتم، امیرحافظ فقط بلده امیدهای واهی بده بدون اینکه بتونه در مقابل قدرت باباش بایسته و اینو هم من می‌دونم هم خودش که قدرت رویا رویی

با این مسئله رو نداره… فقط امیدوارم خدا به خیر بگذرونه. سرمو که بلند کردم نگاهم به شخص کناریش افتاد، شاید از سنگینیه نگاهش بود که بی‌اختیار بهش نگاه کردم، با دیدن نگاهش که معنادار و عمیق بهم خیره بود عرق شرم تو کمرم راه گرفت و انگار تیزیه نگاهش تو چشمام و سرم نفوذ کرد، نگاهم رو سریع ازش گرفتم، آخ این چی بود، هر چه هست بدترین لحظه‌ی عمرمه، چه شرم و هیجان سهمگینی، دست و پاهام به لرزه در اومد، قلبم با چه تپش مضاعفی تو سینه‌م شروع به کوبش کرد، خدا بگم چیکارت کنه امیرحافظ که اینجوری آبروی منو جلوی رفیقت نبری که حتی نتونم سربلند کنم و بهش نگاه کنم! -تو خوبی سلما جان؟ چرا انقدر رنگ پریده بابا؟ دستپاچه خودم رو روی مبل جابجا کردم و نگاهم رو به حاج رحمان دوختم …

رمان خاموشی
نویسنده : مریم پیروند
ژانر : عاشقانه
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 1252

دانلود رایگان رمان خاموشی اثر مریم پیروند

دانلود رمان خاموشی 8.13 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

نظرات بسته شده اند