دانلود رمان تو اول تو آخر از الناز اسدزاده با لینک مستقیم
رمان تو اول تو آخر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: الناز اسدزاده
تعداد صفحات: 424
خلاصه رمان: میگن عشق اول فراموششدنی نیست. من اما میگم عشق فقط یهبار اتفاق میافته. نه اول و نه دوم. یهبار دلت میگیره، یهبار عاشق میشی و همون یهبار، همون بارِ اول و آخرته. اگه بخوام عشقو تو یه کلمه بگم، میگم «تو». هر جا میرم، هر چی میبینم، آخرش به تو میرسه. همه میگن دیوونهای، به هم نمیخوریم، تو به درد من نمیخوری. اما من میدونم تو نیمه جونمی؛ کسی که دلم میخواد وقتی بچهمون پرسید «چقدر دوست دارم» بیام و بهت بگم: «عشق اول و آخریم». وقتی دیدمت، قلبم یه حال دیگه گرفت و حتی عقلم هم قبول کرد. عشق یعنی تو؛ تو اول، تو آخر …
قسمتی از متن رمان تو اول تو آخر
زنگ خانه را فشرد، آنقدر با عجله از خانه بیرون آمده بود که حتی کلید هم نداشت. در بلافاصله باز شد و چهرهی نگران و پریشان اسما نمایان شد. با دیدن اصغر با آن سر و وضع چنگی به صورتش زد و مادر را صدا کرد: مامان داداش اوم. دستی به شانهی خواهرش کشید و وارد خانه شد. مادرش بدون دمپایی و سراسیمه پا به حیاط گذاشت. به سمت اصغر رفت و محکم و مادرانه بغلش کرد و گریه سرداد. _کجا رفتی دردت به جونم؟ خوبی؟ طاقت زجر کشیدن مادرش را نداشت. این درد برای خودش و دلش بود، دستانش از حرص مشت شد و ابروانش در هم گره خورد، شکسته بود، رسما نابود شده بود ولی ترحم نمیخواست. آنقدر از پاافتاده و بدبین شده بود که حتی محبت مادری را هم ترحم میدید. با همان اخم بزرگ
نشسته بر پیشانیاش بوسهای بر سر مادر زد و گفت: الان داغونم ولی نگران نباش زود خوب میشم، زوِد زود خودش را از آغوش مادر جدا کرد و به سمت خانه رفت و با خود اندیشید، نغمه گفته بود تا آخر به پای او میماند و چه زود شروع نکرده به انتها رسیدند. پوزخندی روی لبش نشست باید با خودش حرف میزد، شاید دلیل منطقی داشت، شاید به اجبار پدرش مجبور شد. دوست داشت به دلش ثابت کند که دلبرش بیمعرفت نبوده. وارد اتاقش شد و همانطور که مینشست اسما را صدا زد، باید کمی اطلاعات میگرفت. _جانم داداش. _بیا بشین اینجا درو هم ببند. اسما در را بست و با قدمهای آرام به سمت برادرش رفت و رو به رویش نشست و لب زد: بله داداش. بی مقدمه گفت: هر چی میدونی بگو. _داداش. _بگو اسما،
دارم دق میکنم، چرا رفت؟ مگه نگفت منتظرم میمونه پس چرا؟ اسما کلافه با دست روی زانویش ضرب گرفت و گفت: داداش. _منتظرم. _چی بگم داداش؟ _کی نامزد کردن؟ اصلا چجوری؟ _دو سه ماه پیش اومدن خاستگاری، بعد بابای پسره یکی از سهام دارای یه برند لوازم خونگی، وضعشون عالی، اینا که اومدن خاله و آقا حمید قبول کردن حالا راست و دروغ میگن نغمه خودش قبول کرد، بعدشم که سر یه هفته عقد کردن و قراره عروسی هم واسه دو هفته دیگه گذاشتن. مشتش را روی زانویش کوبید. دلبرش عروس دیگری میشد. چطور تا این لحظه طاقت آورده و زنده مانده کار خداست. با هر کلمه که از دهان اسما خارج میشد صورتش رو به کبودی میرفت و حجوم خون را به رگهایش احساس میکرد، نبض سرش به شدت میکوبید …
دانلود رایگان رمان تو اول تو آخر اثر الناز اسدزاده
دانلود رمان تو اول تو آخر 4.45 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت