دانلود رمان رأس جنون از نُوا با لینک مستقیم
رمان رأس جنون نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی
نویسنده رمان: نُوا
تعداد صفحات: 2997
خلاصه رمان: هیلا شرافت، دختر مهمانداری که برای کمک به دوستش یک روز پرواز خصوصی را قبول میکند، بیخبر از آنکه پایش به دنیای خطرناک کیامهر معید باز خواهد شد. مردی خوش چهره، مغرور و بیرحم… وقتی در همان پرواز مدارکی مهم گم میشود، نگاهها به هیلا خیره میماند. اما آیا حقیقت تنها همین است؟ یا ماجرایی بزرگتر در پس پرده جریان دارد؟ جایی که سرنوشت دشمنی تلخ را با عشقی ناخواسته گره میزند …
قسمتی از متن رمان رأس جنون
-وای سرگیجه گرفتم تا رسیدیم. لبخندی کمرنگی به روی مهربانش پاشید. هیچوقت لطف و کمکش را فراموش نمیکرد. -بس که رفتی و اومدی! صدای خندهی دختر بالا رفت و باعث شد تبسم خندهاش کمی پررنگتر شود. دستی روی شانهاش گذاشت و همین باعث شد صدای خندهاش کم شود.-ممنون بابت کمک امروزت… لطفت رو هیچوقت فراموش نمیکنم. -کاری نکردم دختر… هر کسی جام بود همین کارو میکرد. پوزخندی زد و چشم در حدقه چرخاند. -زیاد رو جملهت مطمئن نباش… با این آدمایی که من اینجا آشنا شدم قطعا همچین کمکی برنمیآد. چشمان دخترک ناراحت شد. -متوجهم… تموم آدمایی که اینجا کار میکنن تحت تأثیر همین تجملات قرار گرفتن و رفتارشون صد و هشتاد درجه تغییر کرد…
ای کاش آدما تا به یه جایی میرسن خود قبلیشون فراموششون نشه! هیلا به نشانهی تأئید سری تکان داد و وقت خروج از هواپیما بود. یا بهتر است بگوید وقت خداحافظی با این همه تجمل! علاوه بر اینکه ذرهای احساس ناراحتی نداشت بلکه خوشحال بود. در همین یک روز و نصفی که متحمل این سفر شده بود با اتفاقات جالبی رو به رو نشده بود و قطعا یکی از مزخرفترین سفرهایش را در تمام مدت کاریاش پشت سر گذاشته بود. پا روی پلهها گذاشت و بیتوجه به اطرافش سرش را بالا گرفت. آسمانی که کم کم رو به تاریکی میرفت و سرمایی که لرز به جانش میانداخت اجازهی توقف بیش از حد را به او نداد. -خانم هیلا شرافت؟ به سمت چپ برگشت. لباس نظامی در تنش و سؤال او عجیب به نظر نمیآمد؟
-بله… خودم هستم. -شما باید با ما به ادارهی آگاهی بیاین. چشمانش بیشتر از این گرد نمیشد. اولین بار بود که همچین جملهای را میشنید و با همچین چیزی رو به رو میشد. خبری بود؟ -ب…ب… بله؟ من… متوجهی منظورتون نمیشم! مرد سرد جواب داد: با ما بیاید خودتون متوجه میشید. ترسیده بود؟ آری… بالاخره که زمخت بودن حدی داشت. -یعنی چی؟ من نباید بدونم برای چی باید با شما بیام؟ مرد رو به زن چادر پوش کنارش سری تکان داد و بعد پاسخ داد: شما به دلیل به سرقت بردن مدارک مهم آقای کیامهر معید بازداشتید خانم! جملهاش دختر را ویران کرد. این آدمها از چه صحبت میکردند؟ بازداشت؟ مگر چند سال داشت؟ هاج و واج فقط نگاهشان میکرد و انگار مغزش قدرت تفکرش را از دست داده بود …
دانلود رایگان رمان رأس جنون اثر نُوا moon
دانلود رمان رأس جنون 6.64 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت