دانلود رمان راز دلبند از شیرین نورنژاد با لینک مستقیم
رمان راز دلبند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: شیرین نورنژاد
تعداد صفحات: 1101
خلاصه رمان: رایحه، دختری که توی خانوادههای سختگیر و خشن به دنیا اومده، همیشه زیر سایهی سختگیریهای پدر و برادرش زندگی کرده. تنها پناهگاهش دنیای طراحی بود، جایی که توش درخشید و مورد تحسین استادها قرار گرفت. اما توی دانشگاه، همه چیز تغییر کرد… پیمان، پسری که رایحه مدتها بود دلبسته شد، وارد زندگی شد. رابطهای پنهانی بینشون شکل گرفت، رابطه ای که برای رایحه همه چیز بود، اما… راز بزرگی پشت نزدیک شدن پیمان پنهان بود. رایحه فهمید حقیقت چیه، همه چیز فرو ریخت. پیمان فقط به قصد انتقام بهش نزدیک شده بود. اما چرا؟ چه گذشتهای پیمان رو اینقدر از خشم کرده بود؟ رازها یکی رو میشن، و رایحه باید برای اولین بار تو زندگیش، خودش رو از زیر سایهی دیگران بیرون بکشه…
قسمتی از متن رمان راز دلبند
چشم بستم و لبخند بی نفسی روی لبم آمد. یکی بود که دورم میگشت! یکی بود که قربان صدقهی چشمهایم میرفت. من معمولی را انقدر دوست داشت که از دلتنگی رو به مرگ شود! پس از دقیقه ها بالاخره از آغوشش دل کندم و عقب کشیدم. گونه هایم میسوخت. نگاه پایین کشیدم. پیمان با لبخند گونه هایم را بوسید و گفت: -دور لُپای اناریش بگردم! بخورم این لپای سرختو خانوم خجالتی من! لب گزیدم و هیچ نداشتم جز اینکه… برای قربان صدقه هایش بمیرم! -بیا بشین… بیا عزیزم. تازه بعد از آن توانستم نگاهی به اطراف بیندازم. و لحظه ای خشکم زد! یک واحد کوچک که جای سکونت نبود! یک سری اسباب و اثاثیه ی نسبتا قدیمی، به صورت انباشته شده یک جا از سالن کوچک جمع شده بود. تنها یک مبل سه نفره مرتب گوشه ای از سالن بود که انگار فقط همانجا جای نشستن بود.
همانطور که نگاه کنجکاو و متعجبم میچرخید، به همراه پیمان به سمت همان مبل میرفتم. -اینجا کجاست؟! پیمان لبخند خاصی زد: -خونه ی آیندهمون! از فرط حیرت نفسم بند آمد! نگاه شوکه ام که به سمتش چرخید، چشمکی زد و گفت: -قراره اینجا رو اجاره کنیم… با گیجی تمام پرسیدم: -اجاره؟! روی مبل راحتی خردلی رنگ نشست و دست من را هم کشید و کنارش نشستم. بلافاصله دست دور شانهام حلقه کرد و گفت: -واسه اجارهش هم فعلا هیچی ندارم! خودش خندید. من بهت زده بودم. اصلا.. اصلا فکرش را هم نمیکردم که سوپرایزش چنین خبری باشد! -نه! لبخندش جمع شد: -یعنی خوب نیست؟ نمی دانستم چطور حسم را که اینطور به غلیان درمیآمد، بیان کنم. -نه نه… منظورم اینه… که… باورم نمیشه! اینجا… تو قراره… یعنی به فکر آینده بودی؟!! اخم کمرنگی کرد و لپم را کشید: -معلومه که هستم!
دیوونه… من تمام فکر و ذکرم شده تو! دارم جون میدم که بیای پیشم… بشی خانومم… زندگیم… بعد به فکر آینده نباشم اصلا… تا به حال چنین حسی نداشتم! نه ابعاد خانه را میدیدم، نه معمولی بودنش، نه محله اش، نه قدیم ساخت بودنش… هیچی… هیچی را نمیدیدم! فقط این را میدیدم که اینجا یک خانه است… برای آیندهی من و پیمان! پیمان به آینده فکر میکرد. برایش برنامه داشت. برای من! جان میداد که من خانمش باشم! چشمانم پر شد. احساس دوست داشته شدن… چقدر زیبا بود! -خیلی… خوبه… اصلا نمیدونم چی بگم… خیلی… غافلگیر شدم… اینجا… قراره مال ما باشه؟!! پیمان من را به خود فشرد: -عشق من! نکن اینطوری، میمیرم. همه ش میترسیدم دوست نداشته باشی. قشنگه؟ دوستش داری؟ چطور میشد دوست نداشته باشم؟! رویایی تر از این هم وجود داشت؟!
سر به دو طرف تکان دادم: -خیلی قشنگه پیمان… فکر نمیکردم… درموردش انقدر جدی فکر کنی… -تازه کجاشو دیدی… با هیجان به چشمانم نگاه کرد. دستم را کشید و بلندم کرد: -اول پاشو یه دور همه جا رو نشونت بدم… هیجان هجوم آورد. پیمان من را به سمت آشپزخانه ای که به سختی شش متر میشد، برد: -یکم کوچیکه، ولی واسه شروع خوبه. مال داییمه. اگه شرایطم جور بشه، ازش اجاره میکنم. چشمانم بین کابینت های چوبی نسبتا قدیمی جابه جا میشد. اما چیزی که میدیدم، فقط یک خانه ی رویایی بود! پیمان درحالیکه همچنان توضیح میداد، مرا به سمت تنها اتاق خانه میبرد: -باید مامانمو راضی کنم… یکم سخته، ولی از الان دیگه باید به فکر باشم… اتاق تقریبا نه متری را نگاه کردم. یک تخت یک نفره وسط اتاق بود. یک شاخه گل سرخ رویش. لبخند گیج و بی نفسی لبم را کشید.
دانلود رایگان رمان راز دلبند اثر شیرین نورنژاد
دانلود رمان راز دلبند 32.02 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت