دانلود رمان تاج بلورین از شادی موسوی با لینک مستقیم
رمان تاج بلورین نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی
نویسنده رمان: شادی موسوی
تعداد صفحات: 4828
خلاصه رمان: من برای سلطنت به دنیا آمدم، اما نه با انتخاب خودم. از همان آغاز، تفاوت من را از دیگران جدا کرد. من تنها یک جسم نبودم، چیزی فراتر بودم و همین، گناه نابخشودنیام شد. محکومم کردند، بیآنکه مجالی برای دفاع داشته باشم. قاضی، دنیا، جامعه… همه با خشم حکم دادند: یاغی! از خودم رانده شدم، تبعیدشدهای با تاجی شکستخورده بر سر. آن تاج، طلایی نبود؛ جواهر نداشت. چون من هرگز شایستهی تظاهر نبودم. و وقتی سر خم کردم، صدای شکستن آن، آرامش جهان را لرزاند…
قسمتی از متن رمان تاج بلورین
همین حالا هم حس میکردم که زخمم کش آمده و درد آزار دهنده ام درست بعد از اینکه با کمک امیر از ماشین پیاده شدم قوی تر از قبل بازگشت امیر را با تمام نگرانی هایش به زور راهی کردم و مطمئنش کردم که خوبم اما .نبودم… داشتم کم می آوردم و به هیچ عنوان نمیخواستم کیان متوجه حالم باشد نمیخواستم فکر کند که برای خودم ترحم می خواهم برای نیکا پیام می فرستم که تا نیم ساعت دیگر خودش را به لوتوس برساند و بعد گوشی را سایلنت میکنم چون میدانم که فورا تماس خواهد گرفت و من الان وقت سر و کله زدن با او را نداشتم. از آسانسور پیاده میشوم و به آنی متوجه جو متشنج فضا می شوم منشی سرجایش نبود و مژگان شتابان به سمت اتاق کیان رفت تلفن به دست داشت
با چهره ی پر از استرس چیزی را به شخصی که پشت تلفن بود توضیح می داد. دستم را روی زخمم میگذارم و کمی رو به زخمم خم می شوم تا پوستش کشیده نشود و دردش کمتر آزارم بدهد. هر قدم را با مصیبت جلو می رفتم اما همین هم با نهایت سرعتی که می توانم قدم برمی دارم. چه اتفاقی افتاده است؟ دهانم از فرط نگرانی خشک می شود منشی کیان را میبینم که همانند مژگان شتاب زده از دفتر خارج میشود به محض دیدنم انگار روح دیده باشد با چشمان درشت شده ای نگاهم میکند. انگار که مثلا من آخرین آدمی بودم که در آن لحظه انتظار دیدنش را داشت. چنین نگاه متعجب و سکته زده ای داشت. اخم در هم میکشم و ردش میکنم و به محض اینکه به در می رسم هنوز داخل نرفته ام
که صدای فریاد کیان همچون صاعقه ای در تنم فرو می رود و خشکم می زند. – هرگورستونی که هست پیداش کن! من تا نیم ساعت دیگه فیلمای مدار بسته رو میخوام برو پیداش کن. صبوری بجمب. صدای برخورد کف دست های روی سطح چوبی میزش را میشنوم و او جمله ی آخرش را طوری نعره کشد که می صبوری و مژگان مثل تیری از چله رها می شوند و از در بیرون میزنند تابحال صدای بلند کیان را نشنیده بودم چه رسد به فریادش را چه اتفاقی برایش افتاده است؟ قطعا یک مورد جدی است. صبوری و مژگان هر دو وقتی من را مقابل در میبینند درست واکنش منشی کیان را دارند و این بیشتر از حد عصبی ام می.کند نگرانی مثل خوره به جانم می افتد.
تا می خواهم آن دو را رد کنم و داخل شوم مژگان بازویم را میگیرد و با چشمانی که بی نهایت وحشت زده بودند می گوید از اینجا برو… الان نرو پیشش. کیان مردی نبود که به این راحتی از کوره در برود اگر مشکلی پیش آمده که تا این حد او را به هم ریخته من می خواستم کنارش باشم! اصلا شاید بتوانم کمکی کنم آرام سرم را برای اطمینان خاطرش تکان میدهم داخل میشوم کیان پشت به سمت در ایستاده بود و چنان نفس نفس می زد که شانه هایش بالا و پایین می رفت. در را آرام میبندم و میخوام قدمی جلو بروم که صدای غرش كيان متوقفم میکند مگه نگفتم بری. چرخیده و چشمان غرق در خونش با دیدن من شعله می کشد قسم میخورم که آتش در چشمانش دیدم!
دانلود رایگان رمان تاج بلورین اثر شادی موسوی
دانلود رمان تاج بلورین 16.5 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت