دانلود رمان هم دوست هم دشمن به قلم هلیا عسگری با لینک مستقیم

رمان هم دوست هم دشمن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: هلیا عسگری
تعداد صفحات: 1133

خلاصه رمان: روایت مواجه‌ی دو آدمی که هر دو درد دیده و زجر کشیده‌اند. یکی دست گذاشته روی زانوهایش و ایستاده و یکی، تا زانو فرو رفته در باطلاق درونش. این‌ دو برای نجات خود از خود، برخلاف تصمیم غرورشان، ناخودآگاه دست به سوی هم دراز میکنند…

قسمتی از متن رمان هم دوست هم دشمن 

سری تکون دادم سردم .بود گشته بودم دلم کنج نشیمن خونه ام رو میخواست که پتو بپیچم دور تنم کف پاهام رو بچسبونم به شوفاژ زیر پنجره و به صدای شاملو گوش کنم به صدای شاملو که شازده کوچولو رو میخونه چای بخورم و دونه های مویز رو توی دستم بچرخونم و نگاه کنم به کبوتر هایی که سر دونه های گندمی که براشون ریختم باهم جنگ میکنند و بین صدای شاملو صدای رادیوی همسایه ی پیرم رو بشنوم که عادت داره بیاد دم پنجره زندگی مرکز شهر رو تماشا کنه….

و به خبرها گوش بده و منم بیشتر فرو برم توی مبل قرمز رنگم و مثل همیشه به شب نشینی و برنامه هایی که بچه ها میگذاشتند نه بگم و با رضایت غرق شم توی تنهایی خودم
تو چرا اومدی؟ با صدای سروان از فکر بیرون اومدم و نگاه از پوتینهای مشکی رنگم که با خون و خاک در آمیخته بود گرفتم و سر بالا آوردم سروان با همون مرد سیاه پوش بود که از سمت شاگرد پرادوی مشکی چهار در پیاده میشد بی حرف به سمت مون اومد نگاهی به سرتاپام انداخت و بعد، چشم دوخت به چشمهام ،ترسیدم اما من هم صاف و بدون پلک نگاهش کردم

با شمام میگم چرا اومدی؟ الان باید بالا باشی بالاخره نگاه کند از من آب دهنم رو قورت دادم آروم و نامحسوس. اگر میترسیدم، اگر کم می آوردم، این جماعت وابسته به نظام این جماعت ،سیاسی من رو به میخ می کشیدند. میدونستم اینها رو میشناختم با پوست و گوشت و استخونم این آدمها رو میشناختم. هیچ رحمی هیچ رحمی میدونستم که تا وقتی ضارب اون مرد پیدا نشه دست از سرم برنمی دارند. «ماشین مگه نمیخواستی؟» مرد بود که جواب سروان رو میداد. چرا از مرکز درخواست دادم میرسن الان تا اونا ،بیان هر کی بوده هر چی بوده در رفته مهرداد بشین بریم….

رمان هم دوست هم دشمن

نویسنده : هلیا عسگری

ژانر : عاشقانه

ملیت : ایرانی

ویراستار : رمان استور

تعداد صفحه : 1133