دانلود رمان با تو دنیا مال من است به قلم شهلا خودی زاده با لینک مستقیم
رمان با تو دنیا دنیا مال من است نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: شهلا خودی زاده
تعداد صفحات: 299
خلاصه رمان: این کتاب روایتگر داستان دختری جوان و پزشکی تازه کار است که در خانواده ای متمول زندگی می کند. رها که در مرز سی سالگی قرار دارد تک فرزند است و تاکنون ازدواج نکرده. تخصص او در زمینه گوارش است و مطبش که هدیه پدرش برای قبولی در رشته پزشکی است در طبقه دوم ساختمانی غیر مسکونی قرار دارد و به زودی مهندسی جوان همسایه دخترک می شود مردی که فکر او را به خود مشغول می کند. ابتدای داستان در روزهای جنگ رقم می خورد، پس از آن سفری چند ساله در دل زمان اتفاق می افتد و قصه ی رها آغاز می شود و بعد هر دو روایت به موازات یکدیگر پیش می روند.
قسمتی از متن رمان با تو دنیا مال من است
حتما این خطر رو به جون میخریدم و به همه سور شیرینی تر میدادم. جون به جونت کنن خسیسی – نه عزیزم خسیس نیستم، آینده نگرم… چشمانش را ریز کرد و با جدیت :پرسید مثلا چه آینده نگری؟ با انگشتم آرام به نوک بینیاش زدم و گفتم مثلا این که با خوردن شیرینی تر خیلی چاق میشدی و بد فرم اون موقع یکی امروز پیدا نمیشد خدا بزنه توی سرش و بیاد جنابعالی رو بگیره و در حق ما این لطف بزرگو بکنه حالا فهمیدی من چه قدر آینده نگرم؟
با حرص جواب داد معلومه… با دست کنارش زدم و وارد خانه شدم که بیشتر حرصی شد و با پررویی محکم زد پشتم که آخم را در آورد. با این که دردم گرفته بود با خونسردی گفتم چیه کم آوردی؟ چشم غره ای به من رفت و جوابم را نداد. هر دو هم زمان وارد پذیرایی شدیم مادر و خاله با دیدن ما در آن حالت نگاهی به یکدیگر کردند و یک صدا : پرسیدند: شما دو تا چتونه؟ با یک دستم سروناز را به جلو هل دادم و گفتم سلام پریوش چون از این سروی نامرد بپرسید که یه ساعته منو دم در یه لنگه پا نگه داشته از بچگی خاله عادتمان داده بود…
که به اسم صدایش کنیم چون عقیده داشت این گونه دیرتر احساس پیری میکند. الحق هم که همان طور جوان و زیبا مانده بود خاله با کنجکاوی به سروناز نگاه کرد. سروناز با اشاره ی چشم و ابرو مرا متوجه ساخت که نباید حرفی بزنم برای همین پرسیدم راستی پریوش جون چه عجب از این طرفا؟ خاله تابی به سر و گردنش داد و با همان عشوه ی همیشگی جواب داد: تو که به ما سر نمیزنی مامانتم که همیشه تنها میاد خونهمون گفتم خودم پاشم بیام ببینمت بی معرفت به صورت تپل و گرد خاله نگاهی کردم…
ممکن است این رمان در حال ویراستاری باشد یا به دستور مراجع قضایی یا درخواست نویسنده حذف شده باشد.