دانلود رمان دلقک به قلم صبا مرادی با لینک مستقیم

رمان دلقک نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: صبا مرادی
تعداد صفحات: 2985

خلاصه رمان: چهل روز از آن روزِ اول می گذرد… چهل روز پیش را یادت هست ویهان؟! آخ ببخشید، ویهان نه آرش، آرش بودی هان؟درست می گویم؟! چهل روز است که من مدام با خودم تکرار می کنم چرا؟… شاید ندانی اما، بی جوابی برایِ بعضی چرا ها خیلی می تواند کشنده باشد! چهل روز است که من لب از لب باز نکرده ام نه اینکه نتوانم نه! گمان می کنم بعضی وقت ها کلمات بی ارزش می شوند وقتی که به بزرگیِ رنجی که بر شانه هایت سنگینی می کند فکر می کنی!

قسمتی از متن رمان دلقک

پوزخند زدم به یه !ورم میخواست درخواست بی شرمانه
نده فقط ازت خواستگاری کرده بود خنگ ابرو بالا انداختم خواستگاری نکرد مستقیم… گفت چرا تا الان شوهر نکردی شما به این هلویی؟ سارا بروبابایی گفت و من خندیدم و ادامه دادم جدی میگم وقتی یکی با ذوق نگات میکنه و ماشالله می گه منظورش همینه دیگه….صاي پوزخندش :آمد راحله راست میگه خیلی از خود مچکر دیا… گوشه ی چشمم را باز کردم و یک لنگ ابرویم را برایش بالا انداختم وقتی که :گفتم راحله زیاد می خوره عزیزم… تو توجه نکن.

اخم کرد و همزمان که بلند شد بی ادبی نثارم کرد… و کمی بعد از گوشه ی چشم دیدم که به سمت پنجره رفت. خب تو بهش چی گفتی که اونجوری رفتار کرد؟! نیشم را ول :دادم هیچی … گفتم قصد ازدواج دارم اما معیارام و نتونستم تو یه شخص پیدا کنم. با به یادآوردن قیافه ی لبو شده ی عمه ی شیرین توی گلو خندیدم و پرخنده :گفتم اونم گفت معیارات چیه؟! منم گفتم یکی باشه که مستقل باشه… نه پدر داشته باشه نه مادر… مخصوصا هم مادر

وا… دیوونه چرا این . . گفتی… می گفتی نه قصد ندارم… بخدا که تو مشکل داری یقی زیر خنده زدم و نیم خیز شده آرنجم را تکیه گاهم قرار دادم و چشمک زدم من این جماعت و می شناسم… اگه نه می گفتم به آقای قدرآبادی میگفت یا مادر شیرین که بیاد جلو… زن از این گیرا بود سارا جون…
دماغم را چین داده و چشمانم را یک دور گرداندم. حالا نمی دونم پسر مارمولکش چه آشی بود که از قد و بالاي ديلاقش تعریف میکرد! حالا باز صد رحمت به دکل خودمون شهاب که به نمه قیافه داره.

رمان دلقک

نویسنده : صبا مرادی

ژانر : عاشقانه

ملیت : ایرانی

ویراستار : رمان استور

تعداد صفحه : 2985