دانلود رمان بار دیگر شهری که دوست میداشتم به قلم نادر ابراهیمی با لینک مستقیم

رمان بار دیگر شهری که دوست میداشتم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: اجتماعی
نویسنده رمان: نادر ابراهیمی
تعداد صفحات: 98

خلاصه رمان: بار دیگر شهری که دوست می داشتم ، داستان عاشقی پسر مردی کشاورز است که سخت دلباخته دختر خان شده است و هنگامی این داستان را روایت می کند که عشقش (هلیا) پس از گذر روزها از فرارشان از شهری که در آن کودکی خود را به دست جوانی سپرده بودند ، او را تنها رها کرده و به خانه بازگشته بود.مرد عاشق به شهری باز می گردد که روزگاری به خاطر عشقش از آن گریخته بود و از آن طرد شده بود.به شهری که دوستش می داشت…و می گوید هیچ عشقی ماندگارتر از عشق به خاک نیست…

قسمتی از متن رمان بار دیگر شهری که دوست میداشتم 

بخواب هلیا ! دیر است…دیگر هیچکس نیمه شب بیدارت نخواهد کرد و آهسته نمیگوید : بیداری هلیا؟ بلندشو برويم گنجشك بگيريم با آن چراغ دستی کوچک زیر درخت های نارنج میگردیم. گنجشك ها شب ها نمیتوانند پرواز کنند. تو میلرزی. من دوست دارم که تو در خواب هم با من باشی و ما از مجرمین روزگارمان نیستیم. ما را به قصاص گناهی که نکرده ایم نمی سوزند گریه برای چیست هلیا ؟ آنروز را یادت هست كه كوچك بودیم و بخاطر شکایت فراش مدرسه گریستیم؟

هلیا بیاد داشته باش که ما از هر آنچه حصار آفرین بوده است گریخته ایم . دیگر نه من ده ساله ام و نه تو هفت ساله ای. من این جمله را بار دیگر نیز بتو گفتم· به ساحل چمخاله میرفتیم . آن پیر مرد را دیدیم که چون پرنده بر سنگی نشسته بود. وقتی به من تکیه دادی و گفتی که خسته شده ای… و راه دوری بود ، راه سختی بود …. گفتم که دیگر نه من ده ساله ام نه تو هفت ساله ای ، اما آتشی نیست که بشود از آن ترسید .

تو از کجا میدانم و من جواب میدهم که نمیدانم . ما هرگز از آنچه می پرسی نمیدانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم . این سوقات آشنائی هاست. پدر ! مردم شهرها را به دلائلشان دوست میدارند. پدر هلیا سوار اسب سیاهش میشود و ساعتها کنار گل های پنبه میگردد و به بلوچ هائی که آخرین وجین را میکنند نگاه میکند . و بسیاری از اینکه آنجا بدنیا آمده اند ، بزبان محلی صحبت

رمان بار دیگر شهری دوست میداشتم

نویسنده : نادر ابراهیمی

ژانر : اجتماعی

ملیت : ایرانی

ویراستار : رمان استور

تعداد صفحه : 98