دانلود رمان خورشید خونین شده به قلم محدثه کمالی با لینک مستقیم

دانلود رمان خورشید خونین شده نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: محدثه کمالی 
تعداد صفحات: 449

خلاصه رمان: سهیل پشت پا زد به همه چیز و رو گرداند از عشقی که می‌توانست تسلایش‌ باشد اما نمی‌دانست پنج سال بعد چشمانی را می‌بیند که او را به یاد تمام نداشته هایش می‌اندازد. آنقدر شبیه، آنقدر همتا که عشق را در دلش زنده کرد، اما رازی مگو در چشمان آن دختر هویدا بود. رازی که… نفس را در قفس کردند و از عشق عالمی ممنوعه ساختند که گویی عاشقان بدکاره هایی در جهان هستند ولی آنان نمیدانند که عشق هرگز نمیمیرد.

قسمتی از متن رمان خورشید خونین شده 

عروس خودمی دیگه . باید بمونی ور دل خودم . دستم را از جیبم در آوردم و شانه یسنا را گرفتم و کشیدم تا از کنارش بیرون بیاید . حال که فکر میکنم آن روز آخرین باری بود که دستم به او خورد . بسه آب لنبوش کردی که . یکمم من رو دریاب . نگام نمیکنی ؟ چیم ؟ دسته جارو ام ؟ خندید و دست یسنا را گرفت . بیا مادر ببینم چی میگی . این پسر رو ولش کنی یک دم چرت و پرت به هم میبافه و تنت میکنه .

ناخداگاه با یادش خندیدم و از سکوت بیش از حد انباری استفاده کردم تا بیشتر خاطرات به ذهنم هجوم بیاورند. باشه یک وقت دیگه . الان حالم زیاد مساعد نیست . باز نقش خاطراتم با یسنا حجوم آورد به ذهنم. چقدر ننه يسنا را دوست داشت. همیشه می گفت در زنانگی های یسنا یک جنمی هست که در کمتر مردی دیده میشه اینجایی پسرم ؟ از خاطرات آن روز بیرون آمدم و دست از روی کلید چراغ خواب برداشتم . لبخند زورکی زدم و دست در جیب کردم .

خیلی دیر کردم ؟ ببخشید . حواسم نبود . با چشمانی پر نگاهم کرد و دست از لولای در برداشت .ننه يادته وقتی یسنا رفت و پرسیدی چی شده که گذاشت رفت چی گفتم ؟ به سمتم آمد و دست روی ته ریشم گذاشت که دست از جیب در آوردم و دستش را بوسیدم . یادته گفتم حس میکنم غریبگی میکنه ؟ باهام راحت نیست ؟ یادته گفتم مگه من محرمش نیستم ؟ … نبودم ننه . من محرمش نبودم . نه محرم خودش نه محرم دلش و نه راز های مگوش. دست های چروکیده اش را روی سرم کشید و با غم نگاهم کرد . چرا انقدر بهش فکر میکنی مادر ؟

رمان خورشید خونین شده

نویسنده : عاشقانه

ژانر : محدثه کمالی

ملیت : ایرانی

ویراستار : رمان استور

تعداد صفحه : 449