دانلود رمان جنوب از شمال به قلم بهاره حسینی با لینک مستقیم

رمان جنوب از شمال نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: بهاره حسینی
تعداد صفحات: 500

خلاصه رمان: فرقی ندارد که در کجای زمین باشیم، شمال یا جنوب، تو از شمال می آیی و به جنوب می رسی، به جنوب پر از نور و گرما، زمانی که پرندگان به طرف جنوب کوچ کردند، چشم انتظارت خواهم ماند …

قسمتی از متن رمان جنوب از شمال

تا به حال بیشتر از ده بار مسیح به کلانتری و دادگاه و اداره آگاهی رفته بود . حالا او بیشتر از آنکه وقتش را در شرکت باشد در بیرون بود . محمد به کارها رسیدگی می کرد . دست تنهایی و طبع تند اش ، او را بیشتر از همیشه آتشی کرده بود . به طوری که با کوچکترین حرفی از کوره در می رفت . سیما دوباره برگشته بود و در کنار او بود . به چشم می دیدم که رابطه سردشان روز به روز بهتر می شد . حالا مثل یک مادر و فرزند واقعی رفتار می کردند . همان دعواهای مادرانه و غرولند های پسرانه . مسیح اما هم چنان دور تر بود .

مثل اینکه نیاز محمد به مادر در همان کودکی متوقف شده بود و کمرنگ نشده بود . اما مسیح خوددار تر و مستقل تر بود . متوجه شده بودم که خانم شریف کاملا از زندگی مسیح خارج شده است و او یک زندگی زاهدانه داشت . رفتارش برایم جالب بود . با تمام خانم های شرکت ، رفتارش یک جور بود . فرقی نداشت که آن خانم جوان و زیبا باشد و یا مسن و متاهل . مثل اینکه از ازل هیچ زنی در زندگی این آدم وجود نداشته است . تمام تمرکز اش روی کارش بود . روز پنج شنبه بود . پنج شنبه ها عالی بود . تا ظهر و نیمه وقت بودیم . این هفته عالی تر هم بود .

شنبه هم تعطیل رسمی بود . وسایلم را جمع کردم و چکمه هایم را عوض کردم و شالم را با مقنعه تعویض کردم به لابی رفتم و منتظر سارا شدم . قرار بود که با هم به خرید برویم . مسیح از آسانسور پیاده شد و به من که روی صندلی نگهبانی نشسته بودم ، نگاه کرد . چیزی نگفت و از در بیرون زد . اما ایستاد و دو قدم عقب عقب آمد و نیم چرخی زد و گفت : می خوای برسونمت ؟ محمد رفته ماشین بیاره . نه مرسی ، قراره با سارا برم بیرون . لبخند مودبانه ای زد و سرش را تکان داد . مثل کسی که وظیفه اش را به انجام رسانده است…

رمان جنوب از شمال

نویسنده : بهاره حسینی

ژانر : عاشقانه ، اجتماعی

ملیت : ایرانی

ویراستار : رمان استور

تعداد صفحه : 500