ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان روز را بلند تر میخواهم به قلم رهایش با لینک مستقیم

رمان روز را بلند تر میخواهم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: (محرابه سادات قدیری) رهایش
تعداد صفحات: 911

دانلود رمان روز را بلند تر میخواهم

خلاصه رمان: داستان زندگی یه نفره، کسی که شاید و در ظاهر یه زندگی عادی، با بالا و پایین های معمولی، با تلاش های روتین برای امروز رو به فردا رسوندن، برای گذر از فراز و نشیب های روزگار رو از سر می گذرونه اما همیشه وقتی گذشته و آینده یه جایی توی حال بهم می رسن، واکنش های متفاوتی رو ایجاد می کنن. احساسات مختلف، برخوردهای متغیر، نتیجه گیری های متفاوت.دامون هست و روزگارش، روزگار گذشته و حالش و از همه مهمتر آینده اش.


قسمتی از متن رمان روز را بلند تر میخواهم

نشسته بودیم سر میز شام و خوشحال بودم از اینکه نادیا کنار من نشسته ! دیس رو از روی میز برداشتم و به سمتش گرفتم ، آروم گفت : ممنون شما بکشین . لبخندی زدم و گفتم : من اگه می تونستم این غذا رو بخورم که الآن بلند می شدم واسه اتون یه دور میخندیدم ! عمه خانوم الآن غذای رژیمی بدمزه ی منو می یاره ! صدای عمه از تو آشپزخونه بلند شد : دامون پاشو از سر میز ! شام بی شام ! خندیدیم ، نادیا برای خودش یه مقدار کشید ، دیس رو گرفتم سمت شادی که کنار نادیا نشسته بود و این جوری و با نزدیک شدنم به نادیا عطرش رو نفس کشیدم !

شادی دیس رو از دستم گرفت و گفت : تشکر . من خودم می کشم . عقب کشیدم و تکیه دادم ، عمه غذای من رو هم آورد و وقتی خودش نشست گفت : ببخشید دیگه خیلی با عجله شد . همه تشکر کردن و ژاله گفت : شما باید ببخشین زن عمو که ما سرزده اومدیم . عمه به این حرف ها چیه گفت و رو به من متذکر شد : بخوری کامل ها ! بعد با لحنی شاکی به معین گفت : هیچی نمی خوره ! معین نگاهی به من انداخت و گفت : بهتر زن عمو ! بذارین به خرده این هیکل گنده آب بشه بلکه دست از این قهرمان بازی هاش برداره ! نگاهم نشست به عمه که نگاهم می کرد ، ژاله گفت : قد دو متریش که آب نمی شه !
تا وقتی همه رو از اون بالا نگاه می کنه معلومه که ریز می بیندشون ! برای خودم یه خرده از غذای رژیمی کشیدم و گفتم : الآن سوژه اتون منم دیگه ؟! بحث شیرین ترین نبود ؟! شادی بود که گفت : استاد راست می گن ! به نظر من بهتره سر شام از آدم های گوشت تلخ خیلی حرف نزنیم ! خندیدم ، نادیا معترض و آروم اسم شادی رو برد ، به بذار راحت باشه گفتم و رو به شادی ادامه دادم : من یکی اون زبون تو رو کوتاه می کنم ، بعد می فرستمت شهر خودتون ! اینو خاطرت جمع باشه !

رمان روز را بلند تر می خواهم
نویسنده : رهایش
ژانر : عاشقانه، اجتماعی
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 911

دانلود رایگان رمان روز را بلند تر می خواهم اثر رهایش

دانلود رمان روز را بلند تر میخواهم 8.31 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

برای ارسال نظر باید وارد شویدlogged in