ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان دست هایم حافظه دارند به قلم رهایش با لینک مستقیم

رمان دست هایم حافظه دارند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: (محرابه سادات قدیری) رهایش
تعداد صفحات: 969

دانلود رمان دست هایم حافظه دارند

خلاصه رمان: کنعان درگیر در مشکلات خانوادگی و مالی ، اسیر گذشته و خاطره ی زخمی که به روحش آسیب رسونده ، در اوج مشکلات هجوم آورده به زندگی حالش ، فرصتی برای گریز از موقعیت خسته کننده ی زندگیش پیدا می کنه اما هر فرصتی فرصت مناسب نیست و هر راه گریزی ، راه گریز یا شاید هم….داستان داستان زندگی سه پسره ، سه برادر که زندگیشون به وجود هم گره خورده و البته شخص آشنای غریبی که منبع اصلی مشکلات این سه برادره…


قسمتی از متن رمان دست هایم حافظه دارند 

دست خودم نبود که اونقدر بهم ریخته بودم وقتی مجبور شدم از جام بلند شم و شکایتمو مطرح کنم ! از روی بی دست و پایی نبود که دهنم برای حرف زدن باز نمی شد ! من عادت کرده بودم هر جا و هر لحظه ای که اون پست فطرت رو ببینم لال شم ! کاش به حرف شفق گوش داده و به وکیل گرفته بودیم ! کاش اصلا لزومی به لب باز کردن من نبود ! بدون اینکه نگاهم حتی به حوالی جایی که کوروش ایستاده بود بیفته شروع کردم به طرح شکایت ! به اینکه این آدم با قصد و نیت قبلی وارد خونه شده ، درست موقعی که خواب بودم با چاقو بالای سرم ظاهر شده و قصد جونمو کرده !

تو درگیری باهاش زخمی شدم و گزارش پزشکی قانونی و گزارش شهود اینو ثابت می کنه ! سوال قاضی که ازم می پرسید علت این حمله از نظرم چی بوده و نمی دونمی که من به لب آوردم ، صدای خنده ی مضحک کوروش رو بلند کرد ! لبی گزیدم و نگاهی به کبریایی که خون خونش رو می خورد انداختم . قاضی به کوروش تذکر داد و از من پرسید : با متهم نسبتی داری ؟ صدای کوروش بلند شد : بله آقای قاضی این خوشگله دردونه ی شوهر ننه امه یه خرده پیچیده است نه ؟!

قاضی دوباره تذکر داد و منتظر شد حرف بزنم . نگاهی به عمو بهروز که سرش تا جایی که جا داشت پایین بود انداختم و گفتم : پدرم همسر مادر ایشون بوده ! صدای خنده ی کوروش دوباره بلند شد و گفت : چه لفظ قلم حرف می زنی کنعان ؟! قاضی این بار بی توجه به متلکش رو به من پرسید : پس دشمنی و عداوتی از قبل وجود داشته و … صدای کوروش بلند شد : ببین جناب قاضی ، این بچه از اولش بی سر زبون بوده ، نمی تونسته از خودش دفاع کنه ! چرا این چیزا رو از من نمی پرسی ؟! هان ؟! خب این که با من مشکل نداشته ! من با این مشکل داشتم !

رمان دست هایم حافظه دارند
نویسنده : رهایش
ژانر : عاشقانه، اجتماعی
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 969

دانلود رایگان رمان دست هایم حافظه دارند اثر رهایش

دانلود رمان دست هایم حافظه دارند 10.86 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

برای ارسال نظر باید وارد شویدlogged in