دانلود رمان کنار کبود کدر به قلم رهایش با لینک مستقیم
رمان کنار کبود کدر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: ( محرابه سادات قدیری ) رهایش
تعداد صفحات: 165
خلاصه رمان: گاهی کسی جایی پا به زمین می گذارد برای ایستادن برای جنگیدن برای مقاوم بودن گاهی کسی جایی دنیا می آید برای چوب بست بودن برای مستحکم بودن برای طاق بودن برای سایه سار بودن گاهی جایی از زمین کسی ریشه می دواند خاراستیز سخت و عمیق چونان کناران بیشه زارهای کهن و در تقابل با این سختی گاهی جایی کسی رشد می کند در لطافت و نرمی موهبتی ازلی همچون پیچکی پیچیده به چفته ای نامرغوب و نامقاوم همچون دستی چسبیده به رسنی فرسوده …
قسمتی از متن رمان کنار کبود کدر
حس و حال هر کدام از آن سه نفر نشسته دور میز کوتاه گردویی رنگ متفاوت بود اما در یک حس مشترک بودند و آن حس عصبانیت و ناامیدی نسبت به مشکان بود . اعتماد ترجیح داد اتاق را ترک کند و بیش از این شاهد شرمزدگی حاج نایب نباشد . به محض بلند شدنش حاج نایب رو به مهرگان گفت : به مامانت چی گفتی ؟! مهرگان نگاه از صورت درهم اعتماد گرفت و رو به پدر توضیح داد . : یواشکی جعبه رو بردم انداختم پشت میز توالت و بعد از عصمت خواستم یه بار دیگه زیر و روی اتاقتونو بگرده ، اونم اونجا پیداش کرد . مامان که رفت مرکز خرید منم جعبه رو برداشتم و اومدم اینجا .
راستش ، آقا اعتماد ببخشید ولی به لحظه ، فقط به کوچولو شک به دلم نشست در موردت . خب به هر حال شما تازه واردی و این عدم شناخت باعتش شده , منم الآن صادقانه می گم و معذرت می خوام . می خواستم خودم واکنشت رو وقتی جعبه رو در می یارم ببینم و همون به ذره شکم به یقین تبدیل بشه ! ایروهای اعتماد بالا رفت از شنیدن اینکه مهرگان تمایل داشته است شکش به یقین تبدیل شود ، مهرگان اما جعبه را در کیفش گذاشت و توضیح داد : منظورم شکم به مشکانه نه شما ! بین اینکه کار شما باشه یا اون تردید داشتم ، اما بیشتر شکم به مشکان بود . به هر حال ! بابا باید به فکر اساسی به حال این اوضاع بکنین ، می ترسم سر این لجبازی به بلایی سر این بنده ی خدا بیاد که قابل جبران نباشه !
امروز تو اتاقش مال دزدی قایم می کنه ، فردا می تونه به تیکه مواد بچپونه تو لباسش و زنگ بزنه مأمورا بیان بگیرتش . حرفهای مهرگان کاملا درست بود اما اعتماد به هیچ وجه نمی خواست شغل جدیدش را از دست بدهد . ترجیح می داد زیر توطئه های مشکان جان بدهد اما به محیط شلوغ آن محله ی قدیمی با نگذارد چند روزی می شد که به خانه سر نزده بود .مادر و اعلا در خانه ی اعظم مهمان بودند چون شوهر چند شبی بود به خانه نمی آمد و اعتماد هم تمایلی به بودن در محله ای پر از خاطرات مشترک با زهرا نداشت . اعتماد آب دهانش را فرو داد و با صدایی که از زور سکوت و غم گرفته بود گفت : اگه اجازه بدین من خودم این موضوعو حلش کنم .
دانلود رایگان رمان کنار کبود کدر اثر رهایش
دانلود رمان کنار کبود کدر 1.4 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت