دانلود رمان من بهی ام به قلم س_ رهی با لینک مستقیم

دانلود رمان من بهی ام نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه،معمایی،اجتماعی
نویسنده رمان: س_رهی
تعداد صفحات: 5199

خلاصه رمان: محمدعلی راسخ نوه‌ی حاج وهاب ارجمند!! مردی آرام و مرموز… وارثی که از هر طرف یه مدعی داشت. وقتی پدربزرگم دختری رو به عمارتش آورد بخاطر شبیه بودنش به کسی که در گذشته میشناختم ازش دور شدم! تا برام دردسر نشه! تا روزی که فهمیدم شبیه به اون کسی بود که سالها در تنهایی و سکوتم دنبالش بودم! بهش نزدیک شدم… عاشقش شدم… و حاج وهاب اجازه نداد و هویتش رو پنهان کرد…!!

قسمتی از متن رمان من بهی ام

درسته تا ابد میخوام حالشو بگیرم منو هیچ وقت یادش نره ولی الان دلم میخواد اون ببره حالا به هر روشی ! شده زنده وسط همین باغ آتیشت بزنه دورت مثل سرخ پوستها بچرخم ! آی بهم بچسبـه .. میرم راحت اون دم دراز شدتو هم بچینه هر قدم که دور میشد حاج وهاب به محمدعلی نزدیک تر شد کجا رفت ؟ با سوال حاجی نگاه از امیرعباس خندان گرفته رک گفت رفت یه بار تو دستو پاتون نباشه راحت دممو بچینید !

لبهای حاج وهاب از اینکه محمد علی فهمیـد قصدش چیست کشیده شده گفت خوبه ، شعورش رفته بالا ! ولی اشتباه فهمیده اونی که دم داره و حتما همین روزها میچینم تا بفهمه من کی ام اونه الان اومدم نوک تو رو بچینم ! ماشین محمد علی را که خندان دور زده سوار شد… بشین با نشستن محمد علی پشت فرمان بی مقدمه سر اصل مطلب رفت -دیدم چند روز گذشت نه خودت اومدی خبر بدی نه مادرتو فرستادی که بهم بگه ، گفتم شاید خودم باید بیام بپرسم دخترمو میخوای یا عروسش کنم ؟ شوکه از حرف حاجی سرش به ضرب به سمتش چرخید…

چه بلایی سر پدربزرگش آمده که هر بار با یک جمله به او شوک وارد میکند ؟ آن هم وقتی هر دو میدانند در حرف زدن یومیه شان هم مشکل داشته اند ؟ فقط بخاطر آن حرف زدنش بود ؟ بخاطر گفتن از گذشته با همه ی احساسش ؟ به قول خودش رک و بدون پنهان کاری ؟ حاج وهاب ابرو بالا داده گفت -چیه ؟ دخترمه ! یه وظایفی در قبالش دارم مثل خواهرت ، نمیتونم که تا ابد تو عمارت نگهش دارم اونم … به عمد مکثی کرده گفت اونم با اون خواستگار سمجش ! زبان محمدعلی از نگرانی بی اراده باز شـد -خواستگار داره ؟! بهـی ؟

رمان من بهی ام

نویسنده : س_ رهی

ژانر : عاشقانه، اجتماعی، معمایی

ملیت : ایرانی

ویراستار : رمان استور

تعداد صفحه : 5199