دانلود رمان لیالی از هاله نژاد صاحبی با لینک مستقیم
رمان لیالی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی، بزرگسال
نویسنده رمان: هاله نژاد صاحبی
تعداد صفحات: 1447
خلاصه رمان: سرنوشت لیالی را بزرگان خانواده رقم زدند؛ ازدواجی مصلحتی با پسرعمویش، یاسر. اما این ازدواج تنها یک سال به طول انجامید. زمانی که خبر شهادت یاسر به دست داعش در سوریه به گوش رسید، زندگی لیالی فروپاشید. پس از گذشت نه ماه، برای ساختن دوباره زندگی، با ادریس، برادر شوهرش، ازدواج کرد. در کنار ادریس، که مردی سختگیر و مغرور بود، برای اولین بار طعم واقعی عشق را چشید و قلبش را به او سپرد. اما این آرامش دوامی نداشت. وقتی خبری تکاندهنده همه چیز را زیر و رو کرد: یاسر زنده است! او تمام این مدت در اسارت بوده و اکنون در راه بازگشت به وطن است. این خبر یعنی لیالی از نظر شرعی هنوز همسر یاسر است. یعنی او اکنون زن برادر شوهرش محسوب میشود …
قسمتی از متن رمان لیالی
نرسیده به خانه بازویش اسیر دستان ادریس شد و از حرکت نگهاش داشت. -کجا سرتو میندازی پایین میری؟ وایسا ببینم. به سمت ادریس عصبانی چرخید و آرام نگاهش کرد. موهای خوش حالتی که همیشه با انواع ماسک مو و ژل به شکل شیک و مردانهای حالتشان میداد، در اثر دویدن روی پیشانیاش ریخته شده بودند. ابروهایش یگدیگر را بغل گرفته بودند و صورت نسبتا روشناش از عصبانیت سرخ و تبدار شده بود. لعنت به او که حتی در این شرایط هم مجذوب او میشد… چگونه میخواست برای تمام عمر او را مثل یک برادر شوهر نگاه کند؟ -چی میگی واسه خودت؟ میبری و میدوزی رفتی تو تیم حاجی؟ تلخ لبخند زد: چرا ناراحتی ادریس؟ مگه نمیخواستی از شر من خلاص شی؟ مگه روز اول نگفتی پس مونده داداشت در حد
زن تو شدن نیست؟ الان تمومه… داداشت زنده است… پس موندهش هم شده ارزونی خودش. آرام بازویش را از حصار انگشتان ادریس جدا کرد و با بغض ادامه داد: دوباره شدم زن داداشت… دستش آرام آرام پایین افتاد و نفساش سنگین شد. “دوباره شدم زن داداشت”… هیچگاه خیال نمیکرد شنیدن یک جمله تا چه حد میتواند جگرش را بسوزاند. زن داداشاش شده بود؟ ليالي؟ زنی که هر شب با یک وجب فاصله کنارش سر بر بالین میگذاشت؟ زنی که امروز بعد از سه ماه تازه حسش کرده بود. لیالی نگاه پر از غماش را از اویی که همچنان بهت زده نگاهش میکرد برداشت و دستگیره در خانهای که باز از آن او و یاسر شده بود را پایین کشید. خواست داخل شود که باز مچ دستش را ادریس نگه داشت. چشمهایش را
با درد روی هم فشرد. ضربان قلب عاشقش حتی با همین لمس کوچک هم دیوانه میشد وای به روزهای پیش رو… وای از فرداهای بدون او… بدون آن که به عقب برگردد، بغض کرده لب به تمنا گشود. -ولم كن ادريس… واسه تو که سخت نیست، اما من باید این دو روز کوه بکنم تا دل بکنم ازت! تورو خدا… توروخدا این دو روز و جلو چشمام نیا… بذار راحتتر کنار بیام. سپس نگاه اشک آلودش را به سمت او چرخاند و با زمزمه ادامه داد: واسه تو بد نشد پسر عمو… برو سراغ زندگیای که دوسش داشتی… بدون سایهی شوم من! از بهت او استفاده کرد و داخل رفت. خواست جلو برود که در با صدای تیکی قفل شد و او همانجا مات ماند. نمیدانست کدام گره را باید باز کند و کدام لقمهی گنده را هضم. با کی بجنگد؟ حاج نعیم؟ یاسر؟ مادرش؟ ليالي؟ …
دانلود رایگان رمان لیالی اثر هاله نژاد صاحبی
دانلود رمان لیالی 150.15 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت
