دانلود رمان آواز کاکاییها از فاطمه ایمانی با لینک مستقیم
رمان آواز کاکاییها نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
نویسنده رمان: فاطمه ایمانی
تعداد صفحات: 1079
خلاصه رمان: “نورود” برای کیارا تنها یک شهر ساحلی نیست؛ زخمی است کهنه بر قلب خاندان اخوان. نگاههای سرد و قضاوتهای تلخ مردم، او را از رفتن بازمیدارند، اما ندای وظیفه و دلتنگی برای عزیزی که سالهاست ناپدید شده، از درون صدایش میزنند. او میداند قدم گذاشتن در نورود یعنی روبهرو شدن با گذشته، با حقیقتهایی که شاید تحملشان آسان نباشد …
قسمتی از متن رمان آواز کاکاییها
از پریرخ بیشتر از همه چیز بابت آن دو سال متنفر بود. بعدش یک روز در اوج ناامیدی و اندوهی که دنیای کیارا را در خود بلعیده و لبخندها را از لبهای کوچکش دزدیده بود رد پای یک فرشته پیدا شد. فرشتهای با چشمهایی همرنگ نامش. فیروزه که آمد این خانه همیشه گرم و خوشبو بود. بابا بیشتر میخندید، پریرخ، حضورش کمرنگ شده بود و کیارا دیگر میتوانست به زیباترین و مهربان ترین مادر دنیا مامان بگوید و این مامان بینظیر همراهش همبازی کوچک و بانمکی به اسم “عطا ” آورد تا دلخوشی او را کامل کند. دیدن چراغهای روشن خانه دلش را گرم نکرد. با اکراه در بزرگ ورودی را باز کرد و قبل از هر چیز نگاهش را به پنجرهی بلند انتهای راهرو که نمایی از حیاط پشت خانه بود، دوخت. تصویر پسرک پنج سالهای با چشمانی
هزار رنگ و وحشی خو در خاطراتش جان گرفت. دستهای کوچک و تپلش را به دست گرفته و در ذهنش پوست سبزه و تند آن را با رنگ سپید و وصورتی بیمار گونه و پریدهی دستهای خود مقایسه میکرد. عطا وحشت زده به لبهای پرجنب و جوش او چشم دوخته و كيارا طبق معمول مشغول کابوس بافی برای پسرک با قصههای بی سرو ته و ترسناکش بود. -نگاه به اون صورت خوشگلش نکن. پریرخ شبا که میره تو تختخوابش و لحاف رو سرش میکشه پوست میاندازه و میشه همون جادوگری که نقاشی شو برات کشیده بود. بر میگرده تا نفس بچهها رو بریزه تو شیشهی عمرش و شیرهی جونشون رو بمكه. عطا با لحن کودکانه و دلنشینی زمزمه کرد. -راست میگی آبجی خانوم؟ و آن واژهی آبجی خانوم که یادگار تربیت مامان فیروزه بود
بغض سنگین روی گلوی کیارا شد. _اومدی؟ با سوالی که زن عمو از سر بیتفاوتی پرسید نگاه از انتهای راهرو گرفت و تلاش کرد بغضش را یک جوری مهار کند. دلش نمیخواست به یاد بیاورد درست زمانی که جادوگر برای همیشه آن لحاف را روی سرش کشید و دیگر هیچ وقت پریرخ نشد، این قصه ترسهای واقعیاش را نشان او داد. جادوگر که مرد، چشمهای مامان فیروزه هر روز آبی به خون نشستهای شد که بابا بهنام را غمگین میکرد. دیگر هیچ کدامشان نمیخندیدند و عطا اصرار داشت او باور کند جادوگر نفس این خانه را در شیشهی عمرش کرده و با خود برده است. کیارا نگاهش را به چمدانهای بزرگ ردیف شده کنار در دوخت و زمزمه کرد. -جایی میخواین برین طلاجون؟! زن عمو تک خندهای از سر دستپاچگی و استیصال کرد …
دانلود رایگان رمان آواز کاکاییها اثر فاطمه ایمانی (لیلین)
دانلود رمان آواز کاکاییها 148.82 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت
