دانلود رمان راز مایا از آرمان شایگان با لینک مستقیم
رمان راز مایا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: روانشناسی، اجتماعی، فلسفی، عاشقانه، حماسی
نویسنده رمان: آرمان شایگان
تعداد صفحات: 183
خلاصه رمان: در آغاز راز مایا، دوربین روی چهرهی نویسندهای تنها در تهران زوم میکند؛ مردی که در تاریکی شبهای پر اضطرابش، میان سیگار و کاغذهای مچالهشده، به بنبست رسیده است. ناگهان صدای زنگ همسایه، مایا، سکوت را میشکند. از همین دیدار ساده، رشتهای از حوادث شگفت انگیز آغاز میشود. خاطرات او ما را به گذشتهای دور میبرد؛ جایی در اعماق ایران باستان، که مرز میان واقعیت و اسطوره از هم جدا میشود. داستان با چرخشهایی ناگهانی از ژانر معمایی به عاشقانه، و از عاشقانه به حماسی تغییر میکند. و درست زمانی که گمان میبری پایان را میدانی، راز مایا ورق تازهای رو میکند …
قسمتی از متن رمان راز مایا
یک ماه بود که در فروشگاه مشغول کار بودم. بدنم تقریبا به شرایط عادت کرده بود. بچهها میدانستند که زورم زیاد نیست و بارهای سنگین را برای جابجایی به من نمیدادند. در عوض بیشتر از بقیه در کار چیدن قفسهها از من استفاده میشد. من قفسهها را حتی بهتر و با سلیقهتر از خانمها میچیدم. مدیر فروشگاه از چیدن قفسهها توسط من که به خوبی انجام میشد تعجب کرده بود و میگفت: “تا حالا هیچ مردی ندیدم که اینجوری مرتب و منظم قفسه بچینه! ” در این مدت من تنها کسی بودم که سه بار سارق شناسایی کرده بودم. هیچ کس به اندازه من در رفتار مشتریها دقیق نمیشد. بهنام خیلی از دقت من در شناسایی موارد مشکوک خوشش آمده بود. به شوخی میگفت: “نادر باید کارآگاه میشد.” او خبر نداشت که من سالهاست
پژوهشگر حوزه انسان شناسی هستم و از بد قصه الان زیر دستش قفسه میچینم و دله دزد شناسایی میکنم. خلاصه در همان مدت کوتاه بدون اینکه بخواهم خودی نشان داده بودم. ولی کار سنگین بود و زمان زیادی را از من میگرفت. وقتی هم که به خانه میرسیدم رمقی برای مطالعه یا کارهای دیگر نداشتم. مدتها بود که دوست داشتم رمان دومم را بنویسم اما سوژهای که دلم را راضی به نوشتن کند پیدا نمیکردم. میتوانستم هر چقدر دلم بخواهد داستان معمولی بنویسم. ولی داستان معمولی من را راضی نمیکرد. حتی در این دوران قحطی نویسنده باز هم زیادند کسانی که داستانهای معمولی بنویسند. من بدنبال داستانی خاص بودم که از نظر خودم ارزش نوشتن را داشته باشد. اما چند سال بود که به نتیجهای نمیرسیدم. احساس
میکردم چشمه وجودم خشکیده و این آزارم میداد… امروز وقتی روی زمین زانو زده بودم و داشتم دستمال کاغذیها را داخل قفسه میچیدم متوجه شدم یک نفر در چند قدمیم ایستاده و به من نگاه میکند. برگشتم و نگاهش کردم. خانم محتشم بود. با همان لبخند همیشگی سالم و احوالپرسی کرد. نمی دانم چرا ولی خجالت کشیدم. دوست نداشتم آشناها من را در فروشگاه ببینند. یادم آمد خیلی به او مدیون هستم. تعارف کردم و گفتم: خانم محتشم هر موقع چیزی لازم داشتید به من بگید عصر یا شب که بر میگردم براتون میارم. اتفاقا استقبال کرد و بعد از کمی تعارف تلفنم را گرفت تا اگر چیزی لازم داشت به من بگوید. خانم محتشم از مادرم جوانتر بود. بنظرم حدود ۵۰ سال سن داشت. تنها زندگی میکرد. آپارتمانش واحد روبروی من بود …
دانلود رایگان رمان راز مایا اثر آرمان شایگان
دانلود رمان راز مایا 3.9 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت
