دانلود رمان سنجاقک آبی از الهام ندایی با لینک مستقیم
رمان سنجاقک آبی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی، هیجانی
نویسنده رمان: الهام ندایی
تعداد صفحات: 1763
خلاصه رمان: سراب بعد از سالها دوری از وطن و خانواده، با قلبی پر از پشیمونی برمیگرده. فقط یه هدف داره: پیدا کردن آیه، رفیق و همبازی بچگیهاش، تا شاید کمی از بار گذشته سبک بشه. ولی درست وقتی فکر میکنه مسیرش رو پیدا کرده، یه راز تاریک توی زیرزمین خونهی پدری همهچی رو به هم میزنه… و اون وسط یه مرد جنتلمن هم هست که هیچ جوره با سراب کنار نمیاد، چون سراب طاقت دیدن ضعف اون رو نداره …
قسمتی از متن رمان سنجاقک آبی
یک ماه از آمدنم گذشته بود و این دختر جوری رفتار میکرد انگار با حلقه گل آمده فرودگاه به استقبالم و من هم باید ممنون باشم. حقا که نوه فرهنگها بود. -شما لطف دارید سارا جان بفرما بشین سر پا نمونید. در تمام طول زندگیم در لفاظیهای کلامی عددی نبوده و نیستم؛ نهایت تعارفاتم به “فداتون بشم” و “قربونتون برم” ختم میشد. حالا این دختر کم سن و سال عمو مرا کم سن و سال عمو مرا در جیبش میگذاشت. نگاه از عروس به ظاهر خجالتی برداشتم و روی مبل سه نفره کنار گلی نشستم. مامان پری رو به ما دو تا کرد و پرسید: چای میخورید بچهها؟ -نه پری جان من که دلم رو برای کشک بادمجونات صابون زدم. پری با لبخند گفت: باشه عزیزم کم کم میز رو بچینیم فکر کنم بچهها هم گرسنه هستن. گرا دستی به شکمش که حالا
اندکی برجسته شده و فيت بودنش رو از دست داده بود کشید و گفت: من که خیلی، سیما هم بروز نمیده اما از صبح تو فکر كتلتهای شماست. سیما با چشمهایی که برقی از شادی در خود داشت رو به گرا گفت: ااااا آبرومو نبر دیگه. -گلی، مادر، پس گرشا رو صدا کن غذا بخوريم. نگاهم به سارا جلب شد، موهای خیالی بیرون آمده از روسریش را با انگشت به داخل میفرستاد. یادم آمد مابین صحبتهای تلفنی، مادر از سارا گفته بود که پزشکی دانشگاه شهید بهشتی قبول شده، پس سنش از دو قلوها بیشتر بود. میز رو با کمک گلی میچیدم که سر و کله گرشا و لوده گیهایش پیدا شد. در چهارچوب پذیرایی ایستاد، دستش رو مثل علامت سلام نازی بالا برد و داد زد: سلام بر آمون بزرگ و اهالی خانه. شوخیاش بدجوری به مزاج مهمانها
خوش آمد که آنطور شانههایشان از خنده میلرزید. پوزخندی به بامزگیش زدم و گفتم: احمق جون آلمان نازی چه دخلی به مصر باستان داره. چشمکی به سارا زد و گفت: واقعا!!!! تفاوتش رو نمیدونستم. چشم غرهی پدر و مادر داری به گرشا رفتم. به چه حقی جلوی غریبهها من و رشته دانشگاهیام را دست میانداخت. بیتوجه به من دست روی سینهاش گذاشت و سمت آن دو دختر خم شد: احوال خانمهای گرامی. کم پیدایی زن داداش. سیما با یک لبخند مهربون و گونههای گل انداخته با گرشا شروع به احوالپرسی کرد. با حس چندشی که به خاطر اداهای سیما دچارش شده بودم رویم را برگرداندم. چند سالش بود؟ یعنی میخواست تا آخر عمر این ادا و اطوارها را ادامه بدهد؟ نگاهم به سارا افتاد با چشمهای باریک انگار یک موش کثیف را میبیند …
دانلود رایگان رمان سنجاقک آبی اثر الهام ندایی
دانلود رمان سنجاقک آبی 178.22 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت