دانلود رمان آسمین از مهتاب، یغما با لینک مستقیم
رمان آسمین نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: معمایی، رازآلود، روانشناسی
نویسنده رمان: مهتاب، یغما
تعداد صفحات: 313
خلاصه رمان: زندگی اسمین از کودکی عادی نبود. دختری که همیشه احساس میکرد کسی در تاریکی مراقبش است، سایهای بینام که رهایش نمیکند. حالا در ۲۵ سالگی، خشم و نفرتی که از گذشته در وجودش انباشته شده، ذهنش را آشفته کرده. ورود یک روانشناس با گذشتهای مشکوک، رازهایی را فاش میکند که مسیر زندگیاش را تغییر میدهد …
قسمتی از متن رمان آسمین
یواش یواش زمزمههام تبدیل به نعره شد… از ته دلم اهنگو فریاد میزدم، تلو تلو دور تا دور حمام میچرخیدم. جلوی ایینه که رسیدم دوباره نگاهی به خودم انداختم. چه خوب شد امروز این تاپ و شلوار سفید و پوشیدم برام حکم کفن نداشتمو داشت. انگار ضمیر ناخوداگاهم میدونست امروز قراره آخرین روز عمرم باشه. فکر میکردم مردن و جون کندن خیلی سخته و عذاب اور باشه اما این طوری نیست، یه حال غریبی دارم. عضلههام داره سنگین و بیحس میشه. سردمه، گلوم خشکه… رد سرخ خونم روی شلوارم نشسته یادمه از بچگی همیشه عاشق رنگ قرمز بودم. خودمو تو لباس خواب سرخ اتیشیم با رژ لبی به همین رنگ که دیشب پوشیدم بلکه حس خفته افشین بیدار شه جلو چشمام به رقص در اومد… حالم از خودم به هم میخوره…
افشين… افشين… باید یه یادگاری واسش بزارم… یه چیزی که تا عمر داره یادش بمونه… باید بدونه قاتل من اونه… انگشت اشارمو توی خونای دستم حرکت دادم. چشمام داشت تار میدید… پلکامو رو هم گذاشتم، سرمو اروم تکون دادم بلکه سوی چشام برگرده. بهتر شد… انگشت غرق به خونمو روی اینه گذاشتم، به ارومی کلمههای توی ذهنمو روی صیقل اینه حک کردم… نگاه تلخت، اون لبای همیشه سردت، حسن بوسیدن، تیغت رو به رگهام داد… پاهام دیگه تحمل جسم بیارزشمو نداره، چقدر سرده… بهتره برم توی وان اونجا حتماً گرمتره… انگار وزنههای صد کیلویی به پاهام وصل کردن… اروم اروم به سمت وان رفتم خودمو تو اغوش آب رها کردم. چه بیکس بودم من، حتی تو آخرین لحظههای عمرم کسی نبود
منو تو آغوش گرمش بگیره تا با ارامش این دنیای تاریک و سیاه و ترک کنم… اخ چه سرده. آب سرد شده یا دمای بدن من داره میاد پایین؟ دلم هوای آغوش گرمشو کرده دستای نوازشگر و صدای مهربونشو.. مامان. مامان منو ببخش بهت بد کردم. من بدبختم، بدبخت و بیچارهتر از من تو که مجبوری خبر مرگ تنها ثمره زندگیتو بشنوی… میدونم میدونم کمر خمیدهات میشکنه… میدونم تنها امیدت نا امید میشه… ببخش مادر… مجبور شدم. من… من… انعکاس هق هق گریههام تو چهار دیواری حمام دلمو لرزوند. دیونه شده بودم داد میزدم و با گریه مادرمو صدا میکردم. انگار این من نبودم این اسی رو نمیشناسم.. این زجهها این دادو فریادا؟ چه دیر خودمو شناختم، عین یه روانیم… شاید. من… اره… اره… من یه روانیم …
دانلود رایگان رمان آسمین اثر مهتاب، یغما
دانلود رمان آسمین 1.97 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت