دانلود رمان فتان از الهام فتحی با لینک مستقیم
رمان فتان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: الهام فتحی
تعداد صفحات: 1405
خلاصه رمان: قصهها همیشه از جاهای سادهای شروع میشوند، شاید از کف خیابانی که ردپای سالها و فصول را بر تن دارد. خیابانی که تغییرات را دیده، اما خودش تغییر نکرده. در دل همین کوچهها، خانوادههایی فرزندانشان را با مهر و اصول بزرگ کردهاند، اما بیرون از خانه، همان فرزندان مسیر دیگری رفتهاند. وقتی ارزشها بیارزش میشوند، باید پرسید: گناه از کجاست؟ از ما یا از جامعه؟
قسمتی از متن رمان فتان
_صبر کن ببینم دختر! صدای اعتراض مامان از شتاب گامهایم کم کرد، ولی منجر به ایستادنم نشد. نگاهی به آسمان پوشیده از ابر انداختم که حامل باران بود و یکی از نیم پوتهای پاشنه بلندم را پا زدم.. _مگه با تو نیستم نگار؟ یه لقمه غذا از دیروز تا حالا نخوردی، اونوقت اینجوری با هول و ولا میزنی بیرون؟ _گشنم نیست قربونت! تا اینجا هم کلی دیرم شده.. چرا صدام نزدی آخه؟ ریموت ماشین را زدم و در جا پشت فرمان نشستیم. طفلک مامان هنوز نفس زنان دنبالم میآمد. دست به لبهی در گرفت تا مانع بسته شدنش شود. _گفتم که بابات رفت جای آرمان. اونم دو ساعت قبل اومد دست زنش و گرفت رفت خونشون. عجله برای چیه دختر؟ بمون یه لقمه غذا بخور، بعد برو.. ضعف هم داشتم اتفاقا! منتهای مراتب مغز
و معدهی محترم دست به یکی کرده بودند برای اشتها نداشتن. دیشب با بابا به خانه برگشته بودیم و آرمان عهده دار مراقبت از دسته گلی که به خیالش من به آب داده بودم در دفتر شد.. تا لحظهی آخر هم دست از چشم غره دادن به من نکشید و حالیام کرد صحبتهای کوتاهمان او را قانع نکرده. باید در اولین فرصت ممکن از همسرش هم عذرخواهی میکردم. اینکه با وضع بارداری بخواهد شب را تنها در خانهی ما سر کند، لابد زیادی سختش شده بود. از ماشین بیرون جستم و برای به دست آوردن دل مامان، بوسهای روی گونهی تپلش زدم. _نگار فدات بشه خب؟ میل به هیچی ندارم. گشنم شد، از فست فود جلوی دفتر یه چیزی میگیرم.. سریع نشستم پشت فرمان و از حیاط بیرون زدم. چشمانش پر از سوال بود و قطعا سرزنش،
از جنس همان حرفهای آرمان. وقت توضیح دادن نداشتم اما توصیهی بابا برای اینکه کسی دیگر مواخذهام نکند هم در این سکوت بیتاثیر نبود. به اولین چراغ قرمز که رسیدم، گوشیام را بالا گرفتم و وارد صفحهی چتم با فرحناز شدم. برايم وويس فرستاده بود که خیالت تخت و چند سوال پشت سر هم پرسیده بود از علت کارم.. حدودای چهار صبح بود که رسیده بودیم خانه اولین کار گوشیام را به را به شارژ زده و برایش نوشته بودم صبح به محض بیدار شدن تمام قرارهای سه روز آینده را کنسل کند. بعد هم دو عدد کدویین خوردم که سر درد مزخرفم دست از سرم بردارد و بعد خوابیده بودم. آنقدر هم عمیق که تا ساعت دو عصر روی پهلو هم نچرخیدم. _ممنون عزیزم. بعدا واست توضیح میدم فرحناز.. جوابش را با یک وویس متقابل دادم …
دانلود رایگان رمان فتان اثر الهام فتحی
دانلود رمان فتان 174.69 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت