ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان عصیانگر از سحر نصیری با لینک مستقیم

رمان عصیانگر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی

نویسنده رمان: سحر نصیری

تعداد صفحات: 3221

خلاصه رمان: من، چاوش خان بزرگمهر، همیشه در رقابت‌ها پیروز بودم. قدرت و بی‌رحمی اسم من را جاودانه کرده. اما با ورود یک دختر ــ دستیار رقیب سرسخت من ــ معادلات تغییر کرد. برای فرار از حس تازه‌ای که قلبم را می‌لرزاند، او را آزار دادم، محدودش کردم… اما هرچه بیشتر جنگیدم، بیشتر گرفتار شدم. اکنون تنها یک حقیقت برایم روشن است: این عشق جنون‌آمیز خط قرمزی ندارد؛ یا او از آنِ من می‌شود یا هیچ‌کس دیگر …

قسمتی از متن رمان عصیانگر

صبح با حس کشیده شدن موهام از جا پریدم چشمم افتاد به آرش که داشت با شیطنت موهامو می‌کشید با یه خیز بهش نزدیک شدم و شروع کردم به قلقلک دادنش همونطور که از خنده اشکش سرازیر شده بود جیغ کشید: مامااااان نتون ملدم غلط کلدم مامانی! با خنده بغلش کردم و زل زدم به صورت نازش خیلی شبیه باباش بود لباش موهاش حالت نگاهش چشماش کپی علی بود، علی! محکم چشمامو رو هم فشار دادم و سعی کردم این فکرا رو از ذهنم بیرون کنم آروم آرشُ که حالا از سكوت من متعجب شده بود از جا بلند کردم و بردمش تو سرویس تا دست و روشو بشورم. با نشستن سر سفره تازه چشمم افتاد به ساعت! وای خدا ساعت ده صبحه من چرا نمی‌فهمم هدفم از سر صبح بیدار شدن سر کار رفتنِ نه مسخره بازی!

سریع از رو سفره بلند شدم برم حاضر شم که با صدای مامان نیم خیز موندم: کجا مادر تو که هنوز چیزی نخوردی‌. _مامان دیرم شده جون تو ساعتو نیگا! _حالا تو که این همه دیر کردی این یه ساعتم روش این طفل معصوم تازه اشتهاش باز شده داره یه لقمه غذا می‌خوره! چشمم که افتاد به چشمای مظلوم آرش تسلیم شدم و نشستم سر سفره به ساناز پیام دادم امروز دیرتر میرم به آقای ارجمند اطلاع بده با گرفتن اوکی با خیال راحت نشستم سر سفره و جلو چشمای پر تاسف مامان ته غذا رو در آوردم! با تموم شدن صبحانه آرش دستمو به بهونه بازی گرفت و کشوندم تو حیاط با لبخند نشستم لب حوض و با دست آب ریختم تو گلدونا رابطه خوبی با گل و گیاه نداشتم ولی مطمئن بودم این بدترین روش آب دادن به گیاهِ!

آرش با نگاه خوشگلش پیشم لب حوض نشست و گفت: مامانی؟ _جون دل جونور باز چی می‌خوای؟ بی‌ توجه به لحن شوخم گفت: بابام کجا لفته که اینقد دوره؟ با تعجب گفتم: دوره؟ تو از کجا می‌دونی دوره؟ _آخه تو همیشه میگی لفته سفر زود میاد! وقتی این همه داله میاد پس چلا نمیلسه؟ زانوهامو تو دلم جمع کردم کاشکی یه نفر به منم می‌گفت اون یه روزی میاد اینجوری تا آخره عمرم صبر می‌کردم تا فقط یه لحظه ببینمش! آروم گفتم: بابا علی هم مثل بابای من رفته پیش خدا. _یعنی کجا؟ کلافه شده بودم واقعا نمی‌دونستم جواب این بچه رو چی باید بدم چند لحظه خیره به چشمای منتظرش نگاه کردم خدایا منو ببخش. يدفعه از پشت هولش دادم تو حوض سریع دستمو گرفتم زیر کمرش که چیزیش نشه همین که سرش از حوض اومد …

رمان عصیانگر
نویسنده : سحر نصیری
ژانر : عاشقانه، هیجانی
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 3221

دانلود رایگان رمان عصیانگر اثر سحر نصیری

دانلود رمان عصیانگر 11.37 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

نظرات بسته شده اند