دانلود رمان زیبا رویان بی حریف به قلم zoleikha با لینک مستقیم

دانلود رمان زیبا رویان بی حریف نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: zoleikha
تعداد صفحات: 437

خلاصه رمان: مردی از جنس غرور علیه زن باهوش و قدرتی سرشار در قرعه ای انتخاب می شود که از قضا دختری زیبارو و جسور نیز برای اثبات قدرت و توانایی یک زن در این قرعه انتخاب می شود و این قرعه، قرعه ای است که زندگی و آینده اشان را به گونه ای دیگر رقم می زند… قرعه ای که شاید سرنوشت اشان را تغییر دهد… ماجراهایی خطرناک و ریسک آور که حتی می تواند جانشان را به خطر بندازد… ولی آیا این دو نفر موفق می شودند؟

قسمتی از متن رمان زیبا رویان بی حریف

روز مهمونی از راه رسید ! از بابا و مامان اجازه گرفته بودم اونها هم با خوشحالی قبول کرده بودن که به مهمونی برم … به آرایشگاه نرفتم ، آرایشگری خودم بد نبود ! آرایش ملیحی کردم ، موهامو صاف گذاشتم بمونه ، از موی بلند که روی شونه ها ریخته بشه خوشم می اومد ، خیلی بهم می اومد ، لباس ماکسی سبز خوش رنگی پوشیدم ، از آینه خودمو نگاه کردم ، ایول خیلی زیبا شده بودم ، عشـ ، می کنم من با خودم !

سوئیچ ماشینو رو هوا پرت کردم و گرفتمش … این حرکت رو خیلی دوست داشتم ، بهش عادت کرده بودم ! از مامان و بابا خداحافظی کردم و ساعت ۷:۳۰ از خونه خارج شدم . سوار ماشین شدم و به آدرسی که دایی گفته بود روندم ! حدود ۲۵ دقیقه ای طول کشید تا آدرس رو پیدا کنم … به در خونه رسیدم ، نگهبانی جلوی در بعد از دیدن کارت تو دستم تایید کرد که برم تو ! نه خوشم اومد اینها این کاره آن ! نگهبانی ماشینم رو تو پارکینگ پارک کرد و من به طرف داخل ساختمان به راه افتادم

به خونه ویلایی بزرگ اما قدیمی بود ، صدای خاصی نمی اومد انگار از خبری نبود ! ساعتم رو نگاه کردم ۸ : ۵ بود ، پس خیلی هم تاخیر نداشتم ! … کاش وقتی وارد خونه میشدم دایی جلوی چشمم باشه تا غریبی نکنم ! به آرومی در ساختمان رو باز کردم و وارد شدم … به سالن نسبتا ” عریض جلوی چشمم بود ، به چند نفری در رفت و آمد بودن ، چشممو چرخوندم تا بلکه دایی رو پیدا کنم … به طرف آقایی که گوشه سالن ایستاده بود رفتم و ازش پرسیدم که آقای ناصر کیایی رو میشناسه !

رمان زیبا رویان بی حریف

نویسنده : Zoleikha

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

ملیت : ایرانی

ویراستار : رمان استور

تعداد صفحه : 437