دانلود رمان پیله شیطان پروانه شد از فاطمه عبدی با لینک مستقیم
رمان پیله شیطان پروانه شد نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: معمایی، عاشقانه، درام
نویسنده رمان: فاطمه عبدی
تعداد صفحات: 535
خلاصه رمان: نمیدانستم چرا خواهرم این کار را با من میکند، چرا مرا مثل ماهی از آب بیرون میاندازد و نفسهای آخرم که میشد مرا دوباره زنده میکرد و به دریای بیکران اکسیژن بر میگرداند، چرا بچههای دیگر میخندیدند کسی او را سرزنش نمیکرد! شاید بخاطر این که دردم را حس نمیکردند …
قسمتی از متن رمان پیله شیطان پروانه شد
یغما” با احساس خوب و خنکی که میان آن تب وحشتناک حس میکردم چشم باز کردم. از درد چشم و سر حس مرگ داشتم، آتلان و ترلان سمت چپم به خواب رفته بودند گلویم میسوخت باید همین لحظه از دستشان فرار میکردم اما کجا میرفتم جایی برای ماندن نداشتم! مهلا میگفت هر کس ازدواج میکند با لباس عروس میرود و با کفن باید برگردد. پتو را کنار زدم سرم گیج میرفت، از جا به سختی برخاستم، روی پنجه پا سمت در قدم برداشتم تا بیدار نشوند اما با صدای آتلان از جا پریدم. _کجا میری؟ سمتش برگشتم ساعدش را از روی چشمش برداشت لبخندش برایم خبیث بود. این خانه برایم مثل خانه ارواح میماند، با لکنت حرفهایم را ادا کردم. _من… میخوام… برم. _دیگه نمیتونی بری چیزی دیدی که
نباید میدیدی. پشت سرم جایی که زمین خورده بود تیر میکشید دستم را رویش گذاشتم باد کرده بود، چشمانم را بسته و دست دیگرم را به صندوقچه کنار در بند کردم رویش نشستم. _چی چی دیدم همه رو فراموش میکنم! _کجا میخوای بری تو بیکس و کاری، خانوادت سر دو قرون فروختنت به گلین. سر جایش نشسته و با نیشخند به من نگاه میکرد با حرفش قلبم شکست از خانوادهام هیچ توقعی نداشتم اما امید کمرنگی هم که نسبت به آنان داشتم کامل از بین رفت. _تو چیکار داری من میرم یه جایی پیدا میکنم. _بیخود مگه بیصاحابی؟ الان زن منی. _زن تو ترلانه. ناگهان زیر خنده زد با تعجب به صورتش زل زدم. _ترلان. سرش را با همان لبخند تکان داد و گفت: اتفاقا خیلیم زن خوبیه. با اخم رو برگرداندم او برای حرص دادنم
ادامه داد. _از تو خوشگل ترم هست. _نه خیر هیچ کس اندازه من خوشگل نیست، چشمای ترلان قهوهای چشمای من چشمای سبزه مثل مامانم خوشگلم. _مامانت همون زنه که اومده بود میگفت انگشترشو دزدیدی واقعا باور میکنی مامانت باشه. بغض گلویم را گرفت خودم هم میدانستم او مادرم نیست اما این همه سال مجبورم کرده بود او را جلوی بقیه مامان صدا بزنم تا خرج خورد و خوراکم را بدهد. _میدونم نیست ولی بهش نگو اینو بهت گفتم بفهمه باز میاندازتم توی چاه. _همون دعا نویسه شبیه جادوگراست. ناخودآگاه خندیدم نزدیکم که شد یاد آن گریه تکه تکه شده و ناخودآگاه در خود جمع شدم وقتی دید ترسیدهام اخمهایش در هم رفت و پیش پاهایم نشست. _دمش رو چیدم پاش رو بذاره این جا پاشو قلم میکنم …
دانلود رایگان رمان پیله شیطان پروانه شد اثر فاطمه عبدی
دانلود رمان پیله شیطان پروانه شد 13.86 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت