ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان استاد خاص من از محیا داوودی با لینک مستقیم

رمان استاد خاص من نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، استاد دانشجویی

نویسنده رمان: محیا داوودی

تعداد صفحات: 1097

خلاصه رمان: وقتی یلدا برای انتقام گرفتن از استاد جاوید، بی‌ هیچ فکری به ازدواج با او رضایت می‌دهد، هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد ماجرا به چنین جایی برسد! این داستان پر است از موقعیت‌های بامزه، کل‌کل‌های جذاب استاد و دانشجو، و عشقی که آرام آرام رنگ جدی به خودش می‌گیرد …

قسمتی از متن رمان استاد خاص من

مسیر رو با رقص و دیوونه بازی‌های پونه به مقصد رسوندیم و با رسیدن به خونشون از ماشین پرتش کردم بیرون و تخته گاز به سمت خونه روندم… بماند که چقدر سر و صدای ماشینم در اومد تا رسیدم خونه. از فضولی زیاد گوشم و چسبوندم به در سالن که صدای بابا از پشت در به گوشم خورد: از اینا بهتر دیگه نیست خانوم… این خط اینم نشون. مامان با کلافگی گفت: من نمی‌دونم فقط میگم باید بزاریم به عهده خودش. صدای خنده‌ی بابا تو خونه طنین انداز شد: آره خانومم آره فداتشم فقط تو آروم باش. تو دلم خندم گرفت… بابا چه اهل دل بوده و ما نمی‌دونستیم. دیگه وقتش رسیده بود بود در سالن و باز کردم و با سرفه ساختگی داد زدم: خب دیگه من اومدم… بابا با خنده گفت: بالاخره اومدی پدر سوخته؟

از گردن بابا آویزون شدم که صدای مامان و شنیدم که با غر غر می‌گفت: باز داشتی گوش می‌کردی فضول خانوم؟ ما از دست تو آسایش نداریم تو این خونه..؟! آروم خندیدم که بابا هم به خنده افتاد. _خانوم یه کم دیگه تحمل کن تا به یه نفر قالبش کنیم. از بابا جدا شدم و با جدیت نگاهش کردم: نه عمرا من شمارو ول کنم و به یکی دیگه قالب شم. بابا زل زد بهم و با لبخند گفت: دیگه وقتشه بابا جون… سیر ترشیم اندازه تو نمی‌مونه که تو موندی رو دستم. نفسم رو فوت کردم بیرون: فکرشم نکنین. و با لب و لوچه‌ی آویزون رفتم سمت مامان: آوا اینا کجان؟ مامان زیر قابلمه‌های روی اجاق گاز و خاموش کرد و به سمتم برگشت: بعد ظهر رفتن سونوگرافی هنوز نیومدن. یه لیوان آب خوردم و با لحن مختص خودم گفتم: بله دیگه، حالا آوا داره

کلی لباس انتخاب می‌کنه و می‌خره که یه کم شکمش اومد جلو بپوشه. و آروم خندیدم که مامان چشم غره‌ای بهم اومد. _حیا رو خوردیا. با لبخند بوسه‌ای به گونش زدم: حالا بگو چه خبری واسم داشتی که من و کشوندی خونه؟! هوم؟! مهربون نگاهم کرد و گفت: همین حرف بابات… همکارش بدجوری اصرار داره که یه جلسه بیان خانواده‌ها باهم آشنا شن… من دیگه نمی‌دونم چی بگم به نظرم بذاریم بیان خدا رو چه دیدی شاید… با دلخوری نگاه مامان کردم که همین باعث شد تا ادامه حرفش رو نگه. _به همین زودی از دستم خسته شدین؟! و بابا جواب داد: اولا که کسی از تو یه نفر خسته نمی‌شه، دوما خیلی هم زود نیستا… ۲۵ سالته دختر جون‌. رفتم بیرون و گفتم: ۲۵ آخه سنی نیست پدر من اوله جوونیمه چرا انقد عجله دارین شما؟ …

رمان استاد خاص من
نویسنده : محیا داوودی
ژانر : عاشقانه، استاد دانشجویی
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 1097

دانلود رایگان رمان استاد خاص من اثر محیا داوودی

دانلود رمان استاد خاص من 3.33 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

نظرات بسته شده اند