ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان دلارای از حنانه فیضی با لینک مستقیم

رمان دلارای نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، بزرگسال

نویسنده رمان: حنانه فیضی

تعداد صفحات: 5386

خلاصه رمان: دلارای دختر خانواده‌ای باوقار است که قلبش بی‌اجازه شیفته‌ی الپ ارسلان می‌شود؛ مردی سرکش و بی‌ثبات در احساسات. او برای به‌دست آوردن دلش، نقاب دختران خیابانی را بر چهره می‌زند و راهش را سد می‌کند. اما نمی‌داند این مرد نه عاشق می‌شود و نه نرم، و تنها صدای شکستگی غرور خودش را بلندتر می‌شنود …

قسمتی از متن رمان دلارای

عقربه‌ها ساعت ۷ را نشان می‌داد. کوله‌ای که قبلا آماده کرده بود را برداشت و از اتاق بیرون زد. حاج خانم با دیدنش کلافه سر تکان داد: مطمئنی بابای مانیا خونه نیست؟ _نه حاج خانم گفتم که. _دلم گواه بد میده. دلارای در آینه به صورتش نگاه کرد بدون هیچ آرایش و میکاپی. _ نمی‌دونم حاج خانم اگر می‌خواید نرم. _وا! همین مونده نری و مانیا تنها بمونه مادرش وقتی دانیال عمل کرد و ما نبودیم دو هفته رو فرستاد پیش تو. دلارای لبخند زد. مانیا نقطه ضعف خانواده‌اش بود دختری سربه راه که از بچگی همدیگر را می‌شناختند و تنها برادرش ایران نبود. _مطمئنی مامانش میاد دنبالت؟ دلارای الکی به موبایلش نگاه کرد: مانیا نوشته رسیدن. حاج خانم پوف کشید: مراقب خودت باش. از در که بیرون زد از شدت هیجان دست و پاهایش یخ زده بود

بدنش به وضوح می‌لرزید و استرس امانش را بریده بود. بالاخره با دیدن ماشین گران قیمت مشکی با پاهایی لرزان صندلی عقب نشست: سلام. مرد در آینه نگاهش کرد راننده‌ی آلپارسلان بود. _شما با آقا علیرضا هماهنگ کردید؟ دلارای لبش را گزید: بله. مرد خونسرد راه افتاد. دختربچه مدرسه‌ای با صورتی بدون آرایش و لباس‌هایی مشکی و ساده. شک نداشت آلپ ارسلان حتی نگاهش هم نمی‌کند! چهل دقیقه بعد رو به روی برجی ایستاد: به نگهبان بگید می‌رید پنت هوس، زنگ رو که زدید منتظر بمونید باز می‌کنن، دوباره نزنید. دلارای سر تکان داد و در را باز کرد: ممنون. _خانم؟ _بله؟ مرد دو دل بود اما دلش برای دخترک کم سن می‌سوخت: من نيم ساعت منتظر می‌مونم. دلارای گیج نگاهش کرد: چرا؟ _اگر به مشکلی خوردید

من می‌رسونمتون. دلارای پیاده شد و در را بست. منظور راننده را خوب فهمیده بود. می‌مانم تا اگر ارسلان نپسندید و از خانه بیرونت نکرد در خیابان نمانی. نگهبان با شنیدن جمله “مهمون پنت هاوسم” متاسف سر تکان داد و کنار رفت. از لابی گذشت و مبهوت به اطراف خیره شد. وضع مالی‌شان اصلا بد نبود اما در عمرش چنین برج مجهز و شیکی ندیده بود. مجتمعی لوکس و تمام عیار که به طرز غیر قابل تصوری طراحی و مهندسی شده بود. آب دهانش را فرو داد و روبروی آسانسور ایستاد. قبل از این که دستش سمت در اسانسور برود. دودل عقب رفت و نگاه دیگری به فضای اطراف انداخت این بار با دقت‌تر اما می‌ترسید کسی سر برسد. پوف کلافه ای کشید و سوار آسانسور شد. شماره آخرین واحد را فشرد و بلافاصله قبل از …

رمان دلارای
نویسنده : حنانه فیضی
ژانر : عاشقانه، بزرگسال
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 5386

دانلود رایگان رمان دلارای اثر حنانه فیضی

دانلود رمان دلارای 24.13 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

نظرات بسته شده اند