دانلود رمان شیطان یاغی از ریحانه نیاکام با لینک مستقیم
رمان شیطان یاغی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی، بزرگسال
نویسنده رمان: ریحانه نیاکام
تعداد صفحات: 3596
خلاصه رمان: من یاغیام؛ نیرویی رام نشدنی و گرسنه. چون گرگی که به فرمان دلش نمیبرد، تار و پود هر چیزی را میدرد و به آتش میکشد. مرگ برایم معنایی ندارد؛ روحی سیاه و دستانی که به آسانی حکم پایان میدهند. من همانم که با نمک زخمها را شور میکنم تا شکنجه را کامل کنم — شیطان، اما یاغی و مغرور …
قسمتی از متن رمان شیطان یاغی
-خیلی کله شقی پاشا…؟ چطور تونستی اینقدر بیفکر عمل کنی…؟! مرد نگاه ابیاش را به بابک دوخت. -باید دختره رو از نزدیک میدیدم. -لابد با زخمی کردن خودت…؟! با یاداوری انکه چطور با دیدنش مات چشمهایش شده یا انکه گیج بازیاش وقتی میخواست بخیه بزند حتی وقتی میخواست مثلا با یه اخم اسمش را بپرسد و او محل نداده بود… -حق با تو بود زیادی شیرین میزنه!… بابک از کوره در رفت: یعنی رفتی برای اثبات حرف من ببینی این دختره خنگ چطوریه…؟! اخمهایش از درد درهم شد. یکم زیادی ناشیانه بخیه کرده بود. -ولی خوشگله!!!… دهان بابک باز ماند. -خیلی بیشعوری پاشا!!!… پاشا روی تخت دراز کشید. -به نریمان زنگ زدی؟ زخمم داره اذیت میکنه!… بابک چشم غرهای رفت:
اصلا گوش میدی به حرفام…؟! بیتوجه به بابک و جلز و ولز کردنش چشم بست… -نریمان اومد، صدام کن!… بابک سری به تاسف تکان داد و رفت. پاشا چشم بست و ناخودآگاه تصویر دلبر دخترک پیش چشمانش جان گرفت. چشمهای متعجب و درشتش یک حالتی بود که از تماشا کردنش خوشت میآمد… موهای فر و سیاهش هم زیبا بود. بهش میامد. یا ان لباسهای رنگارنگی که میپوشید و صدای تق تق دستبند چوبیاش هم جالب بود. هیچ وقت دخترکی به مانند او ندیده بود!!!… دختر…؟! پورخند زد… مگر دختر هم پیدا میشد…؟! شاید ان مظلومیت و خنگ بودنش همه ظاهرسازی بیش نیست!!!… چهره نریمان درهم شد. -چیکار کردی با خودت مرد…؟! پاشا از درد صورتش در هم شد.
آدم توضیح دادن نبود. -باید دوباره بخیه بزنی!… -زخمت عمیقه!… -یه جوری دردش و ساکت کن… کار دارم نریمان!… -باید استراحت کنی!!!… پاشا حرفی نزد و صبر کرد تا کار نریمان تمام شود. وقت استراحت نداشت باید خودش محمولهها را تحویل میداد. به محض اتمام کار، نریمان مشغول جمع آوری وسایلش بود که پاشا هم با وجود درد بلند شد. نریمان با تعجب نگاهش کرد.-داری چیکار میکنی…؟! پاشا حرفی نزد و در عوض به سختی بلند شد و بیراهنش را برداشت و به تن کرد. سپس بدون هیچ حرفی در میان بهت نریمان سمت اتاقش رفت. اما پاشا همین بود. هرکاری بخواهد انجام دهد، کسی نمیتواند نظرش را عوض کند یا در کارش مداخله کند… اوست که تصمیم میگیرد و دیگران اجرا میکنند …
دانلود رایگان رمان شیطان یاغی اثر ریحانه نیاکام
دانلود رمان شیطان یاغی 5.69 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایتآهنگ های پیشنهادی برای شما
نظرات بسته شده اند