دانلود رمان ققنوس من از لیلا حمید با لینک مستقیم
رمان ققنوس من نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: لیلا حمید
تعداد صفحات: 3682
خلاصه رمان: داستان درباره دختریه که تو خانوادهای نابسامان زندگی میکنه. پدرش رو از دست داده، مادرش اهل خلافه و برادرهاش هم مثل اون. بعد از ماجراهایی، دختر مجبور میشه خونه رو ترک کنه و زیر سایه حمایت مردی متمول قرار بگیره. اما برادر مرد در اولین برخورد مجذوب دختر میشه. سرنوشت اما آرامش این رابطه رو بهم میزنه؛ پسر به اجبار راهی خارج میشه و بعدها به ازدواجی ناخواسته تن میده، در حالیکه دلش هنوز جای دیگهای گیره …
قسمتی از متن رمان ققنوس من
نفس پرصدایی کشیدم و بازدمم را مثل آه بیرون فرستادم. آقا داریوش بی آنکه چشم از اتوبان پیش رویش بردارد، با همان گرهی که بین دو ابرویش جا خوش کرده بود، گفت: اگه یادت اومد چیزی تو خونه خودتون جا گذاشتی بهم بگو ببرمت بیاری. خودت پا نشی بری بیرون! چیزی هم لازم داشتی به پریوش بگو. _چشم! نگاهی به نخ جعبه شیرینی زیر دستم انداخت: اون بند رو ولش کن. ریش ریشش کردی! _چشم! سریع نخ شیرینی را رها کردم و انگشتانم را بند کمربند ایمنی ماشین کردم. دوباره گفت: شالت رو درست کن، فقط ملاجت رو پوشونده! چرت میگفت. پایین آمده بود، اما هنوز روی سرم بود. از پشت راحت تا زیر گردنم را پوشانده بود. دست به شالم بردم و آن را جلو کشیدم و همزمان گفتم: چشم! تک ابرویی بالا انداخت
و به طعنه گفت: بهت نمیاد این قدر رام و مطیع شده باشی… تأثیر آموزشهای خانومیه؟ یک لحظه تصویر مربی سیرک با شلاق بلندی که در هوا آن را به حرکت در میآورد و حیوانات را با آن رام میکند پیش چشمم ظاهر شد. دلگیر با صدای آهستهای جواب دادم: من حیوون نیستم که بخوان رامم کنن. نیم نگاهی به صورتم انداخت: قصد توهین نداشتم. رام حرف بدی نیست. چیزی نگفتم و خودش کمی بعد ادامه داد: خانومی بهت یاد داده حرف نزنی و فقط چشم بگی؟ _ابدا… دیدین که با خود خانومی راحت بودم. اما ترجیح میدم با شما بحثی نکنم. با چشمان نافذش لحظهای به چشمانم خیره شد، گره کور ابروانش را عمیقتر کرد و دوباره نگاهش را به مسیر داد: از من میترسی؟ کبودی پای چشم پریوش،
زمانیکه آمده بود پیش خانومی و از آقا داریوش شکایت میکرد، را به خاطر آوردم. مردی که دست روی همسرش بلند کند، آن هم به خاطر دیر حاضر شدن غذا، ترسناک نیست؟ مردی که همسرش را به زندانی کردن در خانه تهدید کرده باشد؟ مردی که همیشه اخم بر چهره داشته باشد و نوع نگاهش، شبیه نگاه بازپرسهای جنایی نافذ باشد؟ مردی که دستهایش اندازه بشقاب غذاخوری باشد و خودش هم هیکل غول بیابانی باشد، هراس ندارد؟ جواب دادم: من به شما مدیون هستم. با حفظ همان گره میان ابروانش گفت: تو به هیچ کس مدیون نیستی، جز خودت. اینو تو گوشت فرو کن. هیچ وقت، دوباره میگم هیچوقت اجازه نده کسی با تحریک احساس دین، تو رو مجبور به انجام کاری خلاف میلت بکنه. من اگه کاری کردم، برای خودم کردم. خانومی هم همینطور …
دانلود رایگان رمان ققنوس من اثر لیلا حمید
دانلود رمان ققنوس من 9.39 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت