دانلود رمان آینه قدی از سحر مرادی با لینک مستقیم
رمان آینه قدی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، انتقامی
نویسنده رمان: سحر مرادی
تعداد صفحات: 2855
خلاصه رمان: در شهری که نام حاج بهرام بر بازار جواهرات میدرخشد، آیهان ــ بلاگر پرآوازه و خودخواه ــ نقشهای در سر دارد. او با انگیزهی انتقام از گذشتهای تلخ، مروارید را به ازدواج میگیرد تا زخمی را که حاج بهرام بر روح خانوادهاش نهاده بود، جبران کند. اما زندگی مشترکشان میدان نبردی میشود میان وسوسههای آیهان و ایمان ریشهدار مروارید …
قسمتی از متن رمان آینه قدی
-واقعاً تسلیم شدی، اونم تو این دوره زمونهای که آدمها دارن به مدرک دانشگاهی بچههاشون افتخار میکنن و تشویق که برسن به دکترا تو با این همه استعدادت به یه دیپلم اکتفا کنی. گوشهای مروارید به فرمان صدای پشت خط کتایون بود اما نگاه و حواسش به بومهای سفیدی که ارزو داشت برساندشان به تعدادی که نمایشگاه برگزار کند. با انکه میدانست کارش تمیز و قابل پسند است و اصول حرفهای کارش را رعایت میکند اما ادامهی تحصیلاتش برایش ارجهیت داشت. -تلخه گفتن این حرف ولی منو دارن با روش عصر جاهلیت بزرگ میکنن کتایون، تمام ترس من از روزی که تصمیم بزرگتر و جبران ناپذیرتری رو برام بگیرن. ته احساست خفه شدهاش بغضی بود که هم خانهی جانش شده بود حضور مداومش. -از صبح که تو چشماش
نگاه کردم و بدون نگاه بهم گفت نه یه دل شوره عمیق اومده نشسته وسط دلم، کاش فردا شه من یه نفس درست بکشم. نتوانست بگوید، دخترک کولی وسط جانش نشسته بود و یک تشت بزرگ رخت چرکه را چنگ میزد و با هر چنگش شیرهی جانش لبریز دلواپسی میشد. فکرای بد نکن، قرار نیست اتفاقی بیوفته، راستی مروارید… پر از هیجان بود صدایش وقتی گفت: رفتم صفحهی ایسان و فالو کردم و بعدش ایدی ایهان و پیدا کردم اگر بدونی چند کا فالور داره، چه عکسای، چه ژستهای لعنتی داره، یه فشن بلاگر به تمام معنا، نشستم پاش تا صبح همشو لایک کردم، تمام کامنتهای زیر پستاش و اگر بخونی دهنت باز میمونه، فقط قربون صدقهی دختراست. خوب بود که پوزخند روی لبش را نمیدید
آخر آن مجمسهی ابوالهول کجایش قابل ستایش بود ان قد بلند و هیکل عضلانی که به لطف باشگاه و همان هورمنهای که میگفتند، هورمن گوریل است به این روز افتاده بود یا صدای انکر الاصواتش که تا یک ساعت بعد هم در گوشت زنگ میزد، اصلا این بشر همیشه دنبال جلب توجه و خود شیفتگی بود. -لایک کردی به کنار، نشستی غش و ضعفت و براش بنویسی که؟ صدای دختر پشت خط انگار پر از حسرت بود وقتی لب زد: مگه اون چشمهای لعنتیش میبینه آدمو اخه، دیشب خودم و کشتم یه نگاه نکرد، جواب سلاممو با سر داد. عجب دنیایی بود یکی بیزار بود از روبرویی با اویی که همیشه برایش اضطراب به همراه داشت وجود خودخواهانهاش و دیگری در فراق یک نیم نگاه بیتاب شده بود، انگار از ادامه دادن بحث پیش آمده راضی نبود …
دانلود رایگان رمان آینه قدی اثر سحر مرادی
دانلود رمان آینه قدی 7.8 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت