دانلود رمان سال بد از صدف.ز با لینک مستقیم
رمان سال بد نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، مافیایی
نویسنده رمان: صدف.ز
تعداد صفحات: 4047
خلاصه رمان: روایت “سال بد” از دل خانوادهی سلطانی آغاز میشه… جایی که آیدا و شهاب، دو عاشق قدیمی و همبازی دوران کودکی، برای آغاز زندگی مشترکشون آمادهان. اما خطای بزرگی از سوی شهاب، سرنوشت این عشق رو زیر و رو میکنه! آیدا با تمام توانش سعی داره شهاب رو از مخمصه نجات بده… غافل از اینکه با ورود عماد شاهید، سرنوشت مسیر دیگری براشون رقم زده …
قسمتی از متن رمان سال بد
غرق خوابی عمیق بودم که با حرکت دستی روی شانهام… از جا پریدم. -پاشو دیگه… بلوبری! چقدر خوش خوابی تو…! پاشو دیگه عنتر تنبل! به زور لای پلکهایم را از هم باز کردم و نگاه تارم را دوختم به هستی… که مثل اجل معلق بالای سرم ایستاده بود. هوومی گفتم و بعد خمیازهای بلند بالا کشیدم. -واقعا برات متاسفم! مادر شوهرت کمرش خم شده از بس دیگ و دیگچه بالا پایین کرده! اون وقت تو اینجا رفتی خواب زمستونی! پوزخند تنبلی زدم و گفتم: خوب کردم! میخواست من و بابام هم دعوت کنه! -پاشو از جات عفریته! پاشو! و بعد داد زد: فافا…! نخ و سوزنا رو پیدا کن و بیار! این دختره رو باید بخیه بزنیم! پایم را از زیر پتو در آوردم و لگدی به ران هستی زدم. بعد از جا بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم.
از پشت در شیشهای اتاقم صدای ترقه بازی و گفتگو میآمد… لابد پسرها آتش روشن کرده بودند و مشغول سور و سات چهارشنبه سوری… پرسیدم: ساعت چنده؟ -نزدیک نه! یکدفعه چرخیدم به طرفش… با نگاهی دلواپس و وحشت زده… -شهاب برگشته…؟! -خبری نیست ازش! کجاست مگه؟! -نمیدونم! -زن عمو هم بهش زنگ زد ولی موبایلش رو جواب نداد. گفت تو ممکنه ازش خبر داشته باشی! ازش خبر داشتم؟… خودم هم درست نمیدانستم! خودش گفته بود باشگاه کار دارد… ولی تا این وقت شب؟ آن هم شب چهار شنبه سوری! باز یاد حرفهای مجتبی افتادم. دلم عین سیر و سرکه میجوشید. موبایلم را برداشتم و شمارهی شهاب را گرفتم. با اینکه امید چندانی نداشتم که جوابم را بدهد… تلفن کنار گوشم مشغول بوق خورد بود…
و من گوشهی پرده را کنار زدم و از پس در شیشهای اتاقم به حیاط نگاه کردم. بوتهی آتشِ شعله ور وسط حیاط… زن عمو سوده و عمه آشا و عمه الهام که مشغول حرف زدن بودند… عمو رضا و هاشم آقا و محمد آقا هم همان حوالی با هم خوش و بش میکردند… و پسرها در حال پریدن از آتش و ترقه در کردن. خبری از کسانی که من دوستشان داشتم، نبود… بابا، اکبر، شهاب… بعد چشمم خورد به فرهود که زل زده بود به من…! تا من را متوجه خود دید، سری به نشانهی سلام تکان داد. فوری گوشهی پرده را رها کردم… تماسم با شهاب هم بدون پاسخ قطع شد… هستی بیحوصله نق زد: ول کن… بلوبری! مگه بچهی دو ساله است که گم بشه؟! -نگرانشم! -شاید با دوستاش رفته ترقه بازی! گوشهی لبم را جویدم… بعید میدانستم! …
دانلود رایگان رمان سال بد اثر صدف.ز (بچه مشد)
دانلود رمان سال بد 8.75 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت