دانلود رمان زمان معکوس از مدیا خجسته با لینک مستقیم
رمان زمان معکوس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی، هیجانی
نویسنده رمان: مدیا خجسته
تعداد صفحات: 1802
خلاصه رمان: هفت سال از مرگ غمانگیز گلبهار میگذرد و اِرِن هنوز در پی یافتن پاسخهای ناگفته زندگی خویش است. او هیچ دلبستگی به چیزی یا کسی ندارد تا اینکه دست سرنوشت او را در جایی دور با بهارک ناصری، زنی با شباهتی عجیب به همسرش، مواجه میسازد. این دیدار سرآغاز کشف حقیقتی است که نشان میدهد همه چیز پیچیدهتر از خیالاتش بوده است …
قسمتی از متن رمان زمان معکوس
جیپ هامر مشکی رنگم را یک کله و کج مقابل خانه باغ یاشار رها میکنم و پیاده میشوم. منطقهی ویلایی و خلوتی که تک تک خانههایش را خریده تا تمام موقعیت اینجا را مثل موم در دستش نگه داشته باشد. هرچند بعید میدانم خرید همچین مساحتی آن هم در بهترین و دنج ترین جای تهران از عهدهاش بر بیاید. بیشک او هم مهرهی دست گرم کنی بیش نیست! مهرهای حواس پرت کن که شاید امتیازش فقط چند تایی بالاتر از من است تا بتواند صبح و شب تلفنم را به صدا در بیاورد و با دیدن استیصالم احساس قدرت کند. بگذار بکند! هدف من هم دقیقا همین است. هر چقدر بیشتر لهم کند، هر چه بیشتر احساس قدرت کند و به اوج برود، مرا به هدفم نزدیکتر میکند. جلو میروم. یکی از سگهای پاسبانش
مقابل درب ایستاده و مثل همیشه کج و ناجور نگاهم میکند. از من خوشش نمیآید. هیچ کدامشان چشم دیدن مرا ندارند. شاید چون میدانند بیصبرانه در انتظار روزی هستم که تک به تکشان را زوزه کشان بیرون گود پرت کنم و بگویم “هری”! جلو میروم و ضربهای به شانهاش میزنم: چه خبر؟! جوابم را نمیدهد. کلید ماشین را مقابلش در هوا پرت میکنم. در لحظهی آخر میگیرتش و با تکان سرش زیر لب چیزی میگوید. تخس و حرص درار میخندم و از کنارش میگذرم. میبینم که با حرص به سمت ماشینم میرود تا طبق معمول “مثل آدم” پارکش کند. داخل میشوم و از حیاط گلکاری شده و بزرگش میگذرم. کمی که سر بالا می کنم، یاشار را روی تراس محبوبش میبینم. عینک آفتابیاش روی چشمش و سیگاریاش
میان انگشتانش است. او هم به من نگاه میکند. قدمهایم را تندتر میکنم و پیش میروم. با آسانسور تا طبقهی آخر بالا میروم و همین که وارد حریم پر از دود و کثافتش میشوم، صدایش بالا میرود: مگه نگفتم دیگه نیا توله سگ؟ میگوید و لیوان روی میز را درست مقابل پایم میکوبد. نعشه است. از همان حالهای کثافتی که چشمانش را تا حد کوری ریز و خمار کرده و زبانش را هرز تر از همیشه. بیتفاوت جلو میروم. نگاهم را با مکث ازش میگیرم: منم گفتم تا یه ساعت میام . نگاهی به ساعت مچیام میاندازم: که البته پنجاه دقیقهای خودم ورسوندم! عینک توی دستش را محکم سمتم پرت میکند: مسخره کردی منو؟ از جایش بلند میشود. چشمانش هنوز دو دو میزند و تعادل درست ندارد: از دیشب میدونی چند بار بهت زنگ زدم نکبت؟
دانلود رایگان رمان زمان معکوس اثر مدیا خجسته
دانلود رمان زمان معکوس 4.73 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت