دانلود رمان زهار از آرزو نامداری با لینک مستقیم
رمان زهار نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، انتقامی
نویسنده رمان: آرزو نامداری
تعداد صفحات: 3717
خلاصه رمان: سردار (۳۱ ساله) با انگیزهای تاریک: یک کینهی قدیمی. هدف: خانوادهی کامیاب. قربانی: آهو، دختر معصوم نوزدهسالهای با قلبی مهربان. نقشه: یک دام ناموسی، طراحی شده توسط سردار و دوست جذابش. این یک بازی خطرناک برای نوهی حسین علی خان کامیاب است. اما آیا سردار میتواند تا انتها بیرحم باشد؟ یا سرنوشت نقشهای دیگر دارد؟
قسمتی از متن رمان زهار
آقا دستم به دامنت…من زن و بچه دارم… پایین برگه را مهر میزند… زونکن را میبندد و بعد از هول دادنش، لبتاپ را باز میکند… _هیچ راه درآمدی ندارم آقا… دخترم دم بخته…! کلیک راست میزند و بی توجه به نالههای مرد، پوشهی مد نظرش را باز میکند: وقتی اون پرونده رو برمیداشتی یادت رفته بود…؟ مرد با چهرهی داغان و ملتمس به میز بزرگ ریاستش نزدیکتر میشود: چی آقا…؟ به جان بچم من نمیدونستم توش چیه… از پوشه خارج شده و سراغ باکس ایمیلهایش میرود: صندوق…! بدون اینکه حتی یک اخم بر چهرهاش بنشاند، میتواند قدرت و جذبهاش را به رخ بکشد… چیزی که اصلا به آن فکر نمیکند و خواه ناخواه، در دید رأس همه قرار میگیرد… مرد با شانههای افتاده نگاه آخرش را به چهرهی سرد
و عاری از احساس رییسش میدوزد و چشم میگیرد… گیر افتاده است و خودش هم میداند هیچ کس از چنگال این مرد قسر در نمیرود… برود خدایش را شکر کند که فقط اخراج شده است…! سجدهی شکر به جا آورد که این مرد، اینقدر ساده از آن موضوع چشم پوشی کرده است… مرد خطاکار از اتاق ریاست خارج میشود و قبل از اینکه در به طور کامل بسته شود، کسی داخل میآید… ابروهایش به هم نزدیک میشنود و ایمیل بعد را باز میکند: هیچ وقت نمیتونی اون در رو ببینی…! _دست بردار… این بیچاره رو چرا اخراج کردی…؟ سکوتش ادامه دار میشود و کم کم کیان را کلافه میکند… کیان، دوست دوران بچگیهایش… دیگر با این اخلاقش خو گرفته است… با این چهرهی سرد و عاری از حس… نه خشم… نه لبخند…
و نه هیچ حس دیگر… پوف کلافهای میکشد و نزدیکتر میآید… اکنون وقت این را نداشتند که سر در زدن یا نزدن کیان بحث کنند: خودت میدونی کی فرستادش… جای اون بدبخت بهتره سراغ اون پرونده رو از کسی دیگه بگیری…! ماوس را رها کرده و چشمهای تو خالیاش را در نگاه کیان میدوزد: میوهی کرم خورده رو باید انداخت دور…! کیان میداند بحث کردن با او بیفایده است… عصبی دستی به صورتش کشیده و سمت میز خم میشود: اگر یه بار دیگه… بخواد کسی رو اجیر کنه دستش و رو میکنم… اینجا پره از آدمایی که محتاج یه قرون دوزارن… اگه بخواد یکی یکیشونو با وعده وعید خام کنه، این دفعه خودم میفرستمش به درک! _فکر کردی…؟ کیان گیج میپرسد: به چی…؟ از جایش بلند شده و …
دانلود رایگان رمان زهار اثر آرزو نامداری
دانلود رمان زهار 9.08 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت