دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند به قلم شهرزاد شیرانی با لینک مستقیم
دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه،پلیسی
نویسنده رمان: شهرزاد شیرانی
تعداد صفحات: 1577
خلاصه رمان: لیلیا ناخواسته طی اتفاقی وارد ماجرایی که میشود که برگشتن از آن ، زمانی میسر میشود که دیگر نمیتواند ! شاید برای ترس… شاید برای خانواده… و شاید برای عشق!
قسمتی از متن رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند
در پارکینگ جای خالی ماشین حسام گریه ام را شدید تر کرد . دلم می گرفت وقتی به جایی نگاه میکردم که با او وقتی را گذرانده بودم . مسافت طولانی تا در نگهبانی را سریع طی کردم . اشک هایم خشک شده بود و فقط همان حرص مانده بود و دلتنگی. کنار پیاده رو راه افتادم . ساعت نه بود و خیابان ها هنوز شلوغ بود . چند قدم بیشتر نرفته بودم که صدای مردی که فامیلم را صدا میزد متوقفم کرد . حیرت زده ایستادم و عقب برگشتم .
قلبم از ترس سریع میزد . مردی با قد متوسط و کت و شلوار مشکی بود و در جای شلوغی که ایستاده بودم بنظر نمیرسید قصد بدی داشته باشد . اما باز هم پاهایم یی حس شده بودند و نگران نگاهش میکردم . با فاصله مقابلم ایستاد و این بار پرسید : لیلیا خانوم ؟ با تردید سر تکان دادم . مودبانه موبایلش را به طرفم گرفت و گفت : آقای کیانی با شما کار داشتن . چشم هایم درشت شدند . مرد مصرانه گوشی را به سمتم گرفته بود . دوباره گفت : پشت خط هستن .
با تردید گوشی را گرفتم و کنار گوشم گذاشتم و گفتم : بله ؟ با صدایی که حتی در بی سیم های پلیس هم میشنیدم تشخیص میدادم گفت : سلام لیلیا جان … گوشیتو چرا جواب ندادی دختر ؟ به مرد که عقب تر رفته بود و جای دیگری را تگاه میکرد خیره شدم و گفتم : سلام … بلند گفت : سلام . سلام … ظهر زنگ زدم بهت . شمارتون رو نداشتم . خندید و گفت : اشکال نداره … شنیدم دیگه میخوای نیای گالری ؟زبانم رو به لب هایم کشیدم و گفتم : – بله . قرار نیست دیگه بیایم . – مگه ما چند روز پیش برنامه حراج رو ننوشتیم ؟
دانلود رایگان رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند اثر شهرزاد شیرانی
دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند 8.11 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت
