ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان سردسیر از مهسا زهیری با لینک مستقیم

رمان سردسیر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی، معمایی

نویسنده رمان: مهسا زهیری

تعداد صفحات: 2580

خلاصه رمان: سال‌ها از درگذشت پروفسور انتظام بزرگ، چهره‌ی نامدار و معتبر فیزیک کشور می‌گذرد و حالا میراث به جا مانده از او توسط پسر و نوه‌هایش مدیریت می‌شود. نگاه بیرونی، تصویری درخشان، رو به رشد و باثبات را نشان می‌دهد؛ اما واقعیت امر در لایه‌های زیرین، چیزی جز این است. واقعیتی آکنده از تضادها و تمایزهایی که طرح کلی روایت را شکل می‌دهند. حریر بر خلاف همیشه، قصد دارد فردی را به حریم زندگی خود راه دهد که مطمئن است مورد پذیرش خاندانش نخواهد بود؛ با این حال، حضور این فرد، تمامی محاسبات را دگرگون ساخته و حریر را به سمت مسیری پیش‌بینینشده سوق می‌دهد. اینجاست که گردابی پدید می‌آید که شخصیت‌های داستان، در تقلا برای رهایی از آن، هر لحظه بیشتر در آن غرق می‌شوند و چاره‌ای جز پناه بردن به یکدیگر نمی‌یابند …

قسمتی از متن رمان سردسیر

صدای بابا حواسم رو سمت میز برگردوند: تو فکر عوض کردنی؟ -بله؟ به صورت بابا چشم دوختم که با چشم‌های تیره‌ی باریک شده به من خیره بود. مثل همیشه کامل اصلاح داشت و موهای خاکستری کوتاهش، رو به بالا مرتب بود. بینی استخونی خوش تراشش رو به امیر ارث داده بود و صورت گرد و گونه‌های برجسته.اش رو به من. توضیح داد: میگم اگر می‌خوای مشکلی نیست. اثاثیه رو عوض می‌کنیم. این یادگاری‌ها رو دپو می‌کنم که از بین نره. حتى فکر دست زدن به چیدمان دلم رو می‌لرزوند و از اون بدتر فکر کردن بابا به عوض کردن بود. این‌ها آخرین چیزهایی بودند که از پدر بزرگ مونده بود. تنها چیزهایی که ما رو بهش وصل می‌کرد. فوراً جواب دادم: نه نه. همه چی خوبه. بابا نگاهش رو به بشقاب داد و من و امیر نگاهی ردوبدل کردیم.

متوجه حساسیت من بود. صدای بابا به گوشمون خورد: بالاخره … از این به بعد ممکنه رفت و آمد خواستگار بیشتر بشه و… -خواستگار؟! -جهرمی دوباره اسم پسرش رو آورده بود. نفسم رو حبس کردم تا بابا حرفش رو تموم کنه: البته که همونجا نقطه رو گذاشتم. نفسم رو آهسته بیرون فرستادم و بابا چنگال رو کنار گذاشت. دستش رو روی دستم گذاشت که کنار بشقابم بود. با لبخندی اضافه کرد: گفتم هرکس دخترم رو می‌خواد، خودش باید دلش رو به دست بیاره. لبخند زدم و بابا دستش رو بلند کرد. دوباره مشغول خوردن شدیم. حتی پسر جهرمی رو مناسب من نمی‌دید. چطور باید حرف شهرام رو وسط می‌کشیدم؟ قطعه‌ای از گوشت رو توی دهان گذاشتم و با کلم‌های خرد ور رفتم. گوشم به گفت‌وگویی بابا و امیر بود:

زیاد شلوغ نمی‌شه بابا؟ -چرا شلوغ؟ هرچی لیست طولانی‌تر بشه، خدمات و امکانات بیشتری لازمه… کنترل بیشتری لازمه… -فراهم می‌کنیم. -سروصدا می‌کنه! -آدم‌هات رو بیشتر کن. می‌سپرم یه سری کاربلد بیاند. انگشت‌هام روی دسته‌ی چاقو محکمتر شد و دندون‌هام از حرکت ایستاد. امیر دوباره سعی‌اش رو کرد: ریسکیه بابا. -دیگه بعد از هفده هجده سال، چه ریسکی؟! تو هم که خیلی وقته راه و چاه رو یاد گرفتی! به زحمت لقمه رو قورت دادم و سعی کردم حرف رو عوض کنم: راستی… مراسم دو روز پیش هم خوب پیش رفت. فقط جای شما خالی بود. بابا نگاهش رو از امیر گرفت و به من داد. گیج بود. توضیح دادم: مراسم اهدای جایزه‌ی رتبه‌های برتر. -آها. خوبه. آفرین. دوباره سمت امیر برگشت و پی حرف قبل رو گرفت: هیچی نمی‌شه امیر …

رمان سردسیر
نویسنده : مهسا زهیری
ژانر : عاشقانه، هیجانی، معمایی
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 2580

دانلود رایگان رمان سردسیر اثر مهسا زهیری

دانلود رمان سردسیر 8.12 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

نظرات بسته شده اند