دانلود رمان میدونی من کیام؟ از محدثه خسروی با لینک مستقیم
رمان میدونی من کیام؟ نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: اجتماعی، عاشقانه
نویسنده رمان: محدثه خسروی
تعداد صفحات: 114
خلاصه رمان: شیدا فرزام (ستاره)، دختری باهوش و جذاب، به همراه بهترین دوستش نازنین در یک دانشگاه آلمانی درس میخواند. اما او رازی دارد که سالهاست به خاطرش هویت واقعی خود را پنهان کرده است. با رسیدن بیست سالگی آنها، شیدا تصمیم میگیرد برای افشای این راز به ایران بازگردد و …
قسمتی از متن رمان میدونی من کیام؟
نازنين) بعد از یک ربع هواپیما تو فرودگاه تهران نشست. فضای فرودگاه نسبت به اون زمانی که من رفتم المان خیلی تغییر کرده بود. به قسمت بار رفتم و تندی چمدون خودم و ستاره رو تحویل گرفتم. خدایی خیلی سنگی بود. اخه دو تا بچمدون به این بزرگی برای یک نفر زیاد بود. -اگه بخواید میتونم براتون بیارمش. به سمت صدا برگشتم. همون پسر که تو هواپیما کنارم بود. یه پسر همسن خودم با موی بور و چشمهای آبی که پیراهنی به رنگ چشمهاش و شلوار مشکی تنش بود. توی چشمهاش انگار میتونستی دریا رو ببینی. چشمهاش خیلی شبیه ستاره بود. یادم میاد وقتی اولین دفعه دیدمش، چشمهای مشکیش برق خاصی داشت که انگار داری از توی چشمهاش، به آسمون پر ستاره نگاه میکنی. -چیزی شده؟
با صدای دوبارهش نگاه خیرهم رو از چشمهاش گرفتم. -نه، نه چیزی نیست. ممنون میشم. بعد هم دستهی چمدون ستاره رو دستش دادم و به راه افتادیم. حالا که بیشتر نگاهش میکردم، به شباهتش با ستاره بیشتر پی میبردم ولی امکان داشت این مرد با ستاره نسبت داشته باشه، نه؟ -ببخشید دیگه نمیتونم بیشتر از این براتون بیارمش. با شنیدن این جمله، از خیالات در اومدم. -ممنون، زحمت کشید آقای… ببخشید اسم شریفتون؟ -خواهش میکنم وظیفه بود. فرزام، شاهین فرزام. -فرزام؟ سری تکون داد. -بله و شما؟ -من ماجدم، نازنین ماجد. بازم ممنون و خوش وقتم. -همچنین. با صدای موبایلم نگاه ازش گرفتم و جواب دادم. -بله؟ -کجایی تو؟ -بیا ببین کیا اومدن دنبالمون. چشم درشت کردم و در جواب ستاره گفتم: مگه کیان؟
-خودت پشت سرتو نگاه کن میفهمی. فقط یه نفرو با این صدای آشنا میشناختم. سریع سر چرخوندم و با دیدن چهرهی آشنا و خندون دختر پشت سرم ناباور گفتم: سارا. -جانم؟ اینو گفت و بعد محکم بغلم کرد. -دیوانه تو کجا، اینجا کجا؟ باز خندید. یه درصد فکر کن به استقبال دختر داییم نیام. -جان؟ نازنین جان، سارا دختر عمته. ناباور سرم رو سمت بابا و ستاره و مردی که کنارشون بود چرخوندم و تازه متوجهی شاهین فرزام شدم که همچنان چمدون به دست ایستاده بود. اصلا حواسم به این بنده خدا نبود. -بازم ممنون. چمدونها رو کنارم گذاشت و گفت: خواهش میکنم. و بعد به سمت در خروجی فرودگاه رفت. -نازی اون کی بود؟ در جواب ستاره گفتم: کمکم کرد چمدون شما رو که به سنگینی گونی بود، تا اینجا حمل کنم …
دانلود رایگان رمان میدونی من کیام؟ اثر محدثه خسروی
دانلود رمان میدونی من کیام؟ 2.29 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت