دانلود رمان آن سوی من از مریم اباذری با لینک مستقیم
رمان آن سوی من نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: جنایی، عاشقانه، رازآلود، دلهره آور
نویسنده رمان: مریم اباذری
تعداد صفحات: 200
خلاصه رمان: کیمیا در بند خیالاتی گرفتار آمده بود که چون ماری به دور ذهنش حلقه زده بودند.پردهای میان حقیقت و وهم، چنان به نازکی مویی شده بود که او هرلحظه در آستانهٔ گم کردنِ آن بود و این آشفتگیِ درون، بذر رویدادهایی شگفت و گاه هولناک را در زندگیاش میکاشت …
قسمتی از متن رمان آن سوی من
سرم یک لحظه داغ شد. نمیدانستم چه کسی در خیالم با من حرف میزند. یعنی خودم با خودم حرف میزدم؟ ولی صدای خودم نبود! شاید هم خیالات بود. ولی آنقدر واضح بود که من جوابش را هم داده بودم. آن هم با صدای بلند… من چرا این طور شده بودم؟ صدای تپشهای قلبم را میشنیدم. انگار داشت از جایش کنده میشد. خیلی حس خجالتِ بدی داشتم. با خودم حرف زده بودم و محمد هم شنیده بود. در مورد من چه فکری میکرد؟! حتما میگفت دختر دیوانه است. حتما میخواست از دست من فرار کند و خودش را راحت کند. کم اذیتش نکرده بودم. حالا هم بهترین موقع بود که من را ول کند و برود… _چته تو فکری باز؟ _نه هیچی. _خیلی سرده، برگردیم تو ماشین. _باشه. _چیه مخالفت نکردی؟ _خب سردمه.
_برو اونور وایسا یه عکس ازت بگیرم بعد بریم. _تو هم بیا بگیر دیگه. _نه من خوشم نمیاد، تو برو وایسا. رفتم کنار یکی از صندلیهای پوشیده شده از برف ایستادم و یک ژست معمولی هم گرفتم تا عکسش را بگیرد. در سرم هزارتا حرف و صدا بود. یعنی الان محمد با خودش چه فکری میکند؟ چرا دیگر راجع به این که با خودم حرف زدم، چیزی نگفت؟ چرا یکهو مهربان شد و گفت عکس بگیرم؟ چرا گفت برگردیم؟ _چرا اخم کردی، بخند. _ببخشید حواسم نبود. آنقدر در خیالات غرق بودم که حواسم نبود دارم عکس میگیرم. گیج شده بودم. کاش زودتر بر میگشتیم خانه. دلم نمیخواست آن جا باشم. دوست داشتم تنها باشم… _گرفتم بیا بریم دیگه سرده. _دستت درد نکنه، واسم میفرستیشون لطفا؟ _آره برسم خونه میفرستم.
_تو میری خونه دیگه؟ _نه میرم پیش اشکان، میذارمت خونه. _باشه مرسی. برای اولین بار اصراری به ماندن نکردم. فقط میخواستم تنها باشم و بفهمم که در سرم چه میگذرد. میخواستم از محمد دور شوم که یک وقت با خودم بلند بلند حرف نزنم و او بشنود. میخواستم فقط بروم… هیچوقت تا این اندازه از رسیدن به خانه و اتاقم خوشحال نشده بودم. بدون آن که لباسهایم را عوض کنم، خودم را انداختم روی تخت و دراز کشیدم. چشمانم را بستم تا کمی آرام باشم. صدای باز شدن در اتاق، مجبورم کرد چشمانم را باز کنم. از جایم بلند شدم و روی تخت نشستم تا ببینم دوباره مادرم چه کارم دارد. یک لحظه نمیگذاشت آدم با خودش خلوت کند! ولی هیچکس نبود. اصلا در اتاق باز نشده بود …
دانلود رایگان رمان آن سوی من اثر مریم اباذری
دانلود رمان آن سوی من 0.72 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت