دانلود رمان آهار از شیوا الماسی پور با لینک مستقیم
رمان آهار نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: شیوا الماسی پور
تعداد صفحات: 792
خلاصه رمان: آهار، دختری که بخت با او سر ناسازگاری گذاشته است. در بیست سالگی میشود. برای فرار از ازدواج با مردی که همسن پدرش است، به تنها جایی که به ذهنش میرسد پناه میبرد: اتاق اردوان پاشا نسب، برادر شوهر سابقش. مردی که ریشههای خشکیده عشق را دوباره در دل آهار شکوفا میکند. بعد از دوبازگشتاردوان… پسری که به کله شقی و دیوانگی شهره است! بعد از دو سال فرار از خاطرات گذشته، به ایران و به خانهاش بازمیگردد. بازگشتی که او را در مقابل آهار قرار می دهد؛ همان بیوهای برادرش، همان عشق ممنوعهای که برای فراموشیاش ترک وطن کرده بود… و همه چیز از جایی شروع میشود که دلبر چشمسبزش، آهار، برای نجات از سرنوشتی که دیگران برایش رقم زدهاند، به اتاق او پناه میآورد…
قسمتی از متن رمان آهار
چقدر قشنگ حرف میزد. جوری که فکر میکردم واقعا آدم مهمیم و طرحام ارزش داره…! اما من میدونستم که فقط برای اینکه خودم رو نبازم اینجوری میگه.پالتوم رو بی حرف از تنم بیرون کشیدم و نفسم رو آه مانند بیرون فرستادم. – میشه بری؟میخوام لباسام عوض کنم. لبخند به لباش و شیطنت به چشم های مشکی برق دارش برگشت. – میخوای کمک کنم؟حتی حوصله ی عصبی شدن هم نداشتم. خنثی نگاهش کردم.- اردوان اصلا وقتش نیست…سری تکون داد و مثل پسر بچه های حرف گوش کن برگشت و از در بیرون رفت. شلوارم و بعد بافتی که تنم بود رو با هودی و شلوار کرم رنگم عوض کردم. موهام خیس خیس شده بود و باید سشوار میکشیدم. در اصل باید حموم میرفتم اما عمرا توی خونهی غریبه میرفتم. لعنت به این وسواسی کوفتی؛ باید زودتر فکری به این وضعیت در به دریمون میکردیم.- عوض کردی بیام؟
یاید حرف بزنیم.خواستم سشوارم رو بیرون بکشم که یادم افتاد فراموش کردم با خودم بیارمش. در اصل نصف وسایلم توی خونه مونده بود.خونه ای که دیگه خونه ی من نبود… – اردوان یکم صبر کن. چند ماهه بدنیا اومدی اینقدر عجله داری؟ که صدای خندهاش از پشت در بلند شد. – اردوان این دوستت سشوار داره؟ – داره اما داخل اتاق نیست. وایس بیارم برات!با رفتش روی تخت نشستم و کش موهام رو باز کردم. دستی بهشون کشیدم که آب ازشون چکید و روی لباسم افتاد.- آوردم اما خودم برات میکشم! – بدش خودم اذیت نکن!در حالی که سیمش رو به پریز میزد، به سمتم خم شد و کنار گوشم لب زد: – مگه من دلم میاد زنم رو اذیت کنم؟گرمای نفساش باعث شد گونه هام به سرعت رنگ بگیره و نفسم توی سینه حبس بشه. سکوتم رو به نشونه رضایت دید و سشوار رو روشن کرد.
دستاش رو روی موهام کشید و درحالی که حرارت سشوار رو روی موهام گرفته بود، از داخل آیینه روی میز توالت به صورتم خیره شد.لحظه ای نگاهم قفل نگاهش شد…همون لحظه با احساس داغی حرارت سشوار روی گردنم، تند نگاهم رو گرفتم و دستم رو سمت گردنم بردم.- آی، سوزوندیم اردوان!!آهــــــــار: – ببخشید…!به سمتش برگشتم و سشوار رو از دستش گرفتم. دست دیگه ام رو روی شونه اش گذاشتم و به سمت در هولش دادم.- خودم انجامش میدم! تو برو یه چای خوب دم کن تا من میام.با چشم های گرد شده به خودش اشاره کرد. – من؟ چایی دم کنم؟- آره مگه چیه؟ چپ چپ نگاهی بهم انداخت و از اتاق بیرون رفت. گردنم یکم سوز میزد و همین باعث شد دست از سشوار کشیدن بردارم و موهام رو با کش همونطور خیس ببندم.شالی رو سرم انداختم و با برداشتن گوشیم از اتاق بیرون رفتم.
خبری از اردوان نبود… روی مبل تک نفره نشستم و اسمش رو صدا زدم. – هی اردوان؟ گفتی حرف بزنیم کجا غیبت زد! با سینی چای از آشپزخونه بیرون اومد و با دیدنم سینی رو بالا گرفت. – مگه دستور ندادی چایی درست کنم؟ خیلی قیافه اش بامزه شده بود. الخصوص حالا که داشت حرص میخورد. با اومدنش استکانی برداشتم و با لبخند گفتم:- دستت درد نکنه!بعدشم من دستور ندادم، خواهش کردم! لبخند به لب هاش برگشت. روی مبل کناریم نشست و پا روی پا انداخت.- نوش جان! کمی از چ ایی خوش رنگ و بویی که اردوان درست کرده بود، مزه کردم.- خب، چی میخواستی بگی؟ دستی که استکان دستش بود رو روی دسته ی مبل گذاشت و سرش رو به سمتم چرخوند. – دیشب من و تو یه تصمیم هایی گرفتیم که باید راجبشون حرف بزنیم. یا یاد دیشب و حرفایی که قبل رفتن از خونه زده بودم.
دانلود رایگان رمان آهار اثر شیوا الماسی پور
دانلود رمان آهار 4.39 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت