دانلود رمان سنت شکن به قلم الناز محمدی با لینک مستقیم
رمان سنت شکن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: الناز محمدی
تعداد صفحات: 593
خلاصه رمان: به روزهای کهنه که برمی گردی ردپایی از اشتباهات می بینیم. اشتباهات کوچیک وبزرگی که گاهی سایه اش تا ابد دنبالمون میاد.درست مثل سایه ی مرگ سرد و وحشت آور…قصه ی یک زن،یک مرد،یک کودک ویک قوم تکرار میشه.هرکس به دنبال حرمت خودش می دوه.
یکی حرمت دل ودیگری حرمت خون و هم خونی…یک قصه ای که ساده شروع میشه. ساده رو این روزها شاید طور دیگری باید معنا کرد. چون سادگی و بغض ودلتنگی همراه هم میاد. دو روایت داریم از دوزمان که سپری شده و درحال سپری شدنه اما نقطه ی اتصال این اتفاقات گذشته ودرحال گذر زندگی و آینده رو شکل میده. اتفاقاتی که حقیقت ها رو باز میکنه.چشمها رو بینا می کنه و می بینیم که هر سنتی حق نیست
قسمتی از متن رمان سنت شکن
انشالا اون ارسلان بی ریخت بشه.مال من که دوروز دیگه درمیاد.تازه تیغ انداختم رشدش هم بهتر میشه. راهتو برو آریا… اشتباه نپیچی دوباره.. آریا چینی به بینی اش انداخت وگفت: چه بهشم برمیخوره.پسره ي نچسب وزشت… نذر کردم یه سوتی بده بابا با اردنگی پرتش کنه بیرون. تا منم نذر نکردم یه بلایی سرت بیاد نطق کردنتو تموم کن.دیر شده آقا…آریا سري تکان داد وگفت: چشم.بریم به کوري چشم ارسلان … پایش را تاانتها روي گاز فشرد وهمزمان هم ضربه اي از سمت النا نوش جان کرد…
مقابل آینه،کمی کلاه رنگ را بالا داد تا موهایش را چک کند . چشمهایش را کمی ریز کرد بلکه بتواند بهتر ببیند اما بازهم این روزها بخاطر استرس تاري دیدش برگشته بود. عینک هم مشکل را حل نمیکرد وهمین بیشتر عذابش می داد. نفس کلافه اش را بیرون فرستاد و کنار آمد. پیله کردنهاي النا نبود دراین آشفته بازار به فکر رنگ کردن مو هم نمی افتاد. لباس هایش را آماده میکرد تا به حمام برود که سروصداي بچه ها را ازبیرون شنید. با این که سر ووضعش نامرتب بود اما ترجیح داد اول به مادرشوهرش خوشامد بگوید بعد به حمام برود.
همین که به درگاه اتاق رسید محکم به آریا برخورد. پیشانی اش را گرفت وآخ گفت .به لحظه نکشیده آریا را در دست گرفت و صورتش را نگاه کرد…آخ آخ… چی شدي مامان؟ ببخشید… مریم خودش را کمی عقب کشید .سربلند کرد حرفی بزند اما بادیدن چهره ي جدید او حرفش یادش رفت.
چهره اش کاملا تغییر کرده بود. آریا خنده اش گرفت و دستی کف سرش کشید: خوبه مامان؟ دخترکش شدم نه؟
بااینکه بغض عجیبی روي قلبش سنگین شد اما سعی کرد لبخند بزند: تو درهر شرایط وظاهري جذاب وشیکی عزیزم، فقط کاش می ذاشتی بعد از مراسم الی که..
آریا میان حرف مادرش دست بالا گرفت وبلند گفت: الی بی مراسم شه به حق نفس حق من!
دانلود رایگان رمان سنت شکن اثر الناز محمدی
دانلود رمان سنت شکن 6.69 مگابایت فرمت PDFپس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد
عضویت در سایت ورود به سایت