ورود به کانال تلگرام عضویت
تمامی فعالیت های رمان استور جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

دانلود رمان دیوانه دوان به قلم صحرا باقری با لینک مستقیم

رمان دیوانه دوان نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: صحرا باقری 
تعداد صفحات: 323

دانلود رمان دیوانه دوان

خلاصه رمان: دختری ساده دل، بی پناه ،بی کس ،ضعیف اسیر چنگال های کثیف دلال های زندگی میشود و راهی ندارد جز فروختن و روح خود ….. اما خریدار کیست؟

قسمتی از متن رمان دیوانه دوان

عزیزم کسی که با همچین مرد ثروتمند و قدرتمندی ازدواج کنه اون هم به خاطر اهداف سیاسی خانواده اش مطمئن باش فکر اینجارو هم کرده ،پدر رشید سه همسر داره وبقیه مرد های خاندان هم همین طور  پس چرا رشید فقط یک همسر داره؟ من نمیدونم تسنیم ،به خودش مربوطه ولی اینکه تو رو خواست و اینکه انقدر تورو عزیز و گرامی داره که با وسواس با اون همه مشغله فکری به فکر کوچکترین نیاز های تو هست خودش به اندازه کافی گویای همه چیز هست.

و در سکوت منو گذاشت و رفت تا فکر کنم اون شب بسیار آشفته خوابیدم ،مدام خواب زنی رو میدیدم که گریه می کنه و میگه شوهرم رو از من گرفتی ،خواب زنی زیباتر از خودمو دیدم که رشید جایگزین من میکنه ومن رو بیرون می انداخت تا سینا با دندان های نیش بزرگ خونم را بمکد ،مادرم سر قبرم یقه چاک میداد نمیدانم چه قدر در کابوس هایم دست و پا زدم تا با تکان های حسنا بیدار شدم… حبیتی بیدار شو خواب میبینی نفس زنان بیدار شدم ظهر بود.

حسنا… بازهم که تب داری بلند شو چیزی بخور ضعیف شدی
کمی صبحانه خوردم که همان جا در سطل اشغال آشپز خانه بالا آوردم ،انگار ماری در گلویم چنبره زده بود. دو دختر دیگر به دستور حسنا زیر بازویم را گرفتند و به اتاقم بردند تبم آنقدر بالا رفت که به هزیان گفتن افتادم وبا گریه رشید را صدا میزدم ،چند بار خوابیدم و بیدار شدم حسنا و دکتر را میدیدم ولی درکی از اطراف نداشتم چند بار غذا و دارو در دهانم گذاشتند ولی همه را بر گرداندم ،انقدر بدنم داغ بود که خواب آتش می دیدم…

خواب جنگلی که آتش گرفته بود ومن رشید را گم کرده بودم و به دنبالش می گشتم و صدایش میکردم تسنیم جان تسنیم جان بیدار شو خوابی عزیزم آب بدنم کم شده بود ،تب درد های عصبی خون ریزی سنگینی که داشتم و از همه مهم تر نبود شیخ برکان مانند خنجر در قلبم فرو میرفت با نفس های لرزان میگفتم حسنا حسنا آتیش گرمه کمک ،کمک کن ،سرورم شیخ کجاست بگو بیاد دستمو بگیره دکتر دوباره آمپولی تزریق کرد ولی تبم پایین نیامد ،حسنا لباس هایم را از تنم بیرون کشید و شروع به پا شویه ام کرد ،دستمال خیس
را در همه جای بدنم میکشید ولی اثری نداشت آن قدر گریه کردم و هزیان گفتم که تقریبا بی هوش شدم.

رمان دیوانه دوان
نویسنده : صحرا باقری
ژانر : عاشقانه
ملیت : ایرانی
ویراستار : رمان استور
تعداد صفحه : 323

دانلود رایگان رمان دیوانه دوان اثر صحرا باقری

دانلود رمان دیوانه دوان 6.48 مگابایت فرمت PDF
برای دانلود این رمان باید عضو سایت رمان استور باشید

پس از عضویت دسترسی شما به دانلود همه رمان ها آزاد خواهد شد

عضویت در سایت ورود به سایت

برای ارسال نظر باید وارد شویدlogged in